جمهوری اسلامی از آغاز مخالفان را سرکوب می‌کرده، اما در سال‌های اخیر روش‌هایی پیچیده‌تر از خشونت عریان پیش گرفته که می‌توان آن را «سرکوب تاریک» نامید؛ سرکوبی که بیشتر بر فشار روانی و اجتماعی متمرکز است تا فشار فیزیکی.

دستگاه سرکوب می‌خواهد از مخالف و معترض سوژه‌ای بی‌اثر و منفعل بسازد که احتمال بازگشتش به میدان مبارزه سیاسی کمتر است. این فرآیند را می‌توان «تاکسیدرمی سیاسی» نامید، چرا که حکومت، به‌جای حذف فیزیکی فرد،‌ او را از هویت اعتراضی و روح مقاومت تهی کرده و به پیکره‌ای بی‌اثر بدل می‌کند.

فردی که تاکسیدرمی سیاسی شده در وضعیتی است که نه کاملاً آزاد است نه زندانی، بلکه در نوعی تعلیق دائمی به‌سر می‌برد. در این مقاله، به این استراتژی سرکوب، پیامدهای آن برای جامعه مدنی ایران و امکان‌های مقابله با آن می‌پردازیم.

تکامل سرکوب در جمهوری اسلامی

سرکوب در جمهوری اسلامی تحولی آشکار داشته است. در چهار دهه نخست پس از انقلاب، ابزار اصلی سرکوب، اعدام و حذف فیزیکی مخالفان بود. کشتارهای دهه ۶۰، که هزاران زندانی سیاسی را به کام مرگ فرستاد، بزرگ‌ترین نمونه آن است. همین‌طور قتل‌های سیاسی معروف به زنجیره‌ای دهه ۷۰ که قربانی آن نویسندگان و روشنفکران منتقد بودند، یا کشتار معترضان آبان ۹۸ که شمار آنها تا ۱۵۰۰ نفر گزارش شده است.

پس از اعتراضات گسترده ۱۴۰۱ که به نام «خیزش مهسا یا زن زندگی آزادی» شناخته می‌شود، حکومت ایران بیش از پیش به ابزارهای روان‌شناختی و اجتماعی برای سرکوب روی آورد. هدف این روش فرسایش تدریجی معترضان و تضعیف عاملیت آنان است.

سرکوب تاریک، برخلاف سرکوب فیزیکی که آشکار و خونین است، بی‌سروصدا، پنهان و پیچیده عمل می‌کند. اما پیامدهای آن در بلندمدت می‌تواند حتی ویرانگرتر باشد، زیرا نه تنها فرد را از درون متلاشی می‌کند، بلکه آسیب را در قالب ترومای بین‌نسلی به نسل‌های بعدی منتقل می‌کند.

هدف این نوع سرکوب از بین بردن حس امنیت، اعتماد اجتماعی و امید به تغییر است. می‌خواهد جامعه را به ترس و انفعال فرو ببرد. اثرات مخرب این سرکوب ممکن است دهه‌ها ادامه داشته باشد.

چرا اصطلاح «سرکوب تاریک»؟

مفهوم «تاریک» در وهله اول به ابعاد سیاه، پنهان و پیچیده این نوع سرکوب اشاره دارد. اما فراتر از آن، نشان می‌دهد که چگونه این روش بدون خونریزی آشکار، هویت و اراده معترضان را تخریب—یا به بیانی که بالاتر گفته شد—تاکسیدرمی سیاسی می‌کند.

سرکوب تاریک به اشکال گوناگون اعمال می‌شود: از محرومیت از حقوق اجتماعی گرفته تا فشار مالی با اخراج از دانشگاه یا محیط کار. همچنین برچسب زدن به افراد با عنوان اختلال شخصیت و تحمیل درمان روانی برای «اصلاح شخصیت»، به‌عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی؛ یا تحقیر و تخریب تدریجی اعتمادبه‌نفس و جایگاه اجتماعی اشخاص برای آنکه منفعل و از حافظه جمعی پاک شوند.

این روند به وضعیتی می‌انجامد که معترض نه زندانی است نه آزاد، بلکه در تعلیقی است میان سرکوب و حذف تدریجی. این وضعیت را می‌توان با مفهوم «شهروندان بدون حقوق» در نظریه جورجو آگامبن، فیلسوف و نظریه‌پرداز ایتالیایی، مقایسه کرد.

آگامبن نشان می‌دهد که چگونه برخی دولت‌ها، فرد را در وضعیتی قرار می‌دهند که نه مجرم است نه شهروند عادی. یعنی تحت سلطه قانون است، اما حقوق و حمایت قانونی ندارد.

روش‌های سرکوب تاریک در ایران

یکم)‌ برچسب‌زنی روانی
این روش پیشینه‌ای دراز دارد و منحصر به جمهوری اسلامی نیست. چین و شوروی هم مخالفان را به همین شیوه بی‌اعتبار می‌کردند.

از نمونه‌های اخیر در ایران می‌توان به صحبت‌های وزیر وقت آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۱ اشاره کرد که گفت دانش‌آموزان معترض برای «اصلاح شخصیت‌های ضد اجتماعی» به مراکز مشاوره معرفی خواهند شد. برخی هنرمندان مانند افسانه بایگان هم به خاطر کنش‌های اعتراضی محکوم شدند در جلسات روانشناسی شرکت کنند.

دوم) بستری اجباری

از خشن‌ترین و بی‌صداترین اشکال سرکوب تاریک، بستری اجباری مخالفان سیاسی در بیمارستان‌های روانی است. هدف از این کار نه فقط کنترل معترضان، بلکه شکستن کامل روانی، اجتماعی و هویتی آنان است. فرد به جای آنکه به‌عنوان زندانی سیاسی محاکمه شود به اجبار «درمان» می‌شود تا از درون متلاشی شود.

کیانوش سنجری، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی که آبان ۱۴۰۳ جان خود را گرفت، می‌گفت بارها در مراکز روانی بستری شده و زیر فشار بوده است. پایان تلخ سنجری نشان می‌دهد که حکومت چگونه از روان‌پزشکی به‌عنوان ابزاری نه فقط برای کنترل که برای درهم‌شکستن کامل افراد بهره می‌گیرد.

سوم) سلب حقوق اجتماعی و شهروندی

به این واژه‌ها نگاه کنید: ممنوع‌التحصیل، ممنوع‌الکار،‌ ممنوع‌التصویر، ممنوع‌السفر، ممنوع‌المعامله، و امثالهم. این‌ها همه نمونه‌هایی از سرکوب تاریک‌اند که معترض یا مخالف سیاسی را از زندگی عادی بازمی‌دارند. هدف این است که فرد از جامعه رانده و به حاشیه کشیده شود.

ترانه علیدوستی، بازیگر سینما، از قربانیان این شکل سرکوب است. او به‌خاطر مواضعش نه تنها از فعالیت حرفه‌ای خود بازماند،‌ بلکه ممنوع‌الخروج شد و حتی سفر هوایی داخلی هم نتوانست برود.

در سطحی گسترده‌تر، به اخراج سیستماتیک استادان دانشگاه‌ها می‌توان اشاره کرد. این «انقلاب فرهنگی دوم» چیزی نیست جز تلاش حکومت برای پاک‌سازی نهادهای آموزشی از صدای مخالف و کنترل فکری نسل‌های آینده. سیاستی که فراتر از مجازات فردی و بخشی از یک استراتژی برای مهندسی اجتماعی و خفه کردن جامعه است.

چرا سرکوب تاریک؟

سه علت عمده برای روی آوردن حکومت ایران به این شیوه‌ها می‌توان برشمرد:

یکم) کم کردن هزینه در جامعه بین‌الملل: شکنجه و اعدام به مراتب بیشتر واکنش برمی‌انگیزد تا سرکوب روانی.

دوم)‌ مقابله با خطر قهرمان‌سازی: سرکوب فیزیکی، به‌ویژه اعدام و خشونت عریان، می‌تواند از یک شهروند عادی یک چهره الهام‌بخش بسازد. با سرکوب تاریک می‌توان بدون هزینه سیاسی-اجتماعی همان شهروند معترض را به حاشیه راند و بی‌اثر کرد.

سوم) کنترل اجتماعی بلندمدت: سرکوب تاریک جامعه را سمت ترس و انفعال مدام می‌کشد.

پیامدها و راه‌های مقابله با سرکوب تاریک

شیوه‌هایی که برشمردیم البته برای حکومت بی‌هزینه هم نیست. استفاده از ابزارهای روانی و حقوقی برای سرکوب، اعتماد عمومی به حکومت را بیش از پیش کاهش داده و «بحران مشروعیت» نظام را شدیدتر کرده است.

سرکوب تاریک همان‌قدر که می‌تواند مقاومت مخالفان را در هم بشکند، در درازمدت نارضایتی مردم را بیشتر می‌کند و به خشم و بیزاری از حاکمان دامن می‌زند.

اما مردم، به‌ویژه معترضان و فعالان سیاسی،‌ برای مقابله با سرکوب تاریک چه می‌توانند بکنند؟

چهار مورد را به اختصار می‌توان برشمرد:

یکم)‌ افشای نقش همدستان سرکوب،‌ یعنی معرفی روان‌پزشکان، روان‌شناسان، و نهادهایی که در این پروژه مشارکت دارند؛

دوم) ایجاد شبکه‌های حمایتی که به قربانیان این شیوه‌ها مشاوره روانی و حقوقی بدهند؛

سوم) تلاش برای افزایش فشار بین‌المللی؛

و چهارم) آگاه‌سازی عمومی،‌ یعنی نشر مستندات و گزارش‌هایی که ماهیت سرکوب تاریک و راه‌های ایستادگی در برابر آن را به مردم بیاموزد.

سخن آخر آن‌که سرکوب تاریک می‌تواند به یکی از مخوف‌ترین سیاست‌های جمهوری اسلامی بدل شود و اراده و عاملیت معترضان با حکومت را تضعیف کند. طرحی مانند «کلینیک ترک بی‌حجابی» می‌تواند مقدمه‌ای برای سرکوب گسترده‌تر باشد و به طرح «کمپ اصلاح اجتماعی» یعنی به «درمان» مردم به جای اصلاح حکومت، بینجامد.

خبرهای بیشتر

شنیداری