ماهیت و هویت سیاسی علی خامنهای بر دشمنی با ایالات متحده استوار است. اگر امروز مذاکره و توافق با دونالد ترامپ را رد میکند، پیش از آن نیز توافق با جو بایدن را نپذیرفته بود.
برای او، وضعیت مردم ایران هیچ اهمیتی ندارد؛ او نه مجبور است برای خرید مایحتاج روزانه از خانه خارج شود و نه دغدغه تامین هزینههای درمانی دارد؛ چراکه درمانگاه اختصاصیاش تنها چند متر با محل سکونتش فاصله دارد.
او هیچگاه در جایگاه یک شهروند عادی قرار نداشته که فشارهای اقتصادی را لمس کند. آنچه برای او اهمیت دارد، تداوم خصومت با آمریکا است، فارغ از آنکه رییسجمهوری این کشور ترامپ باشد یا بایدن.
مشکل اصلی، شخص ترامپ نیست، بلکه دشمنی ۴۶ ساله جمهوری اسلامی با آمریکا است. این مشکل از خامنهای ناشی میشود که بهصراحت اعلام کرده است تا زمانی که زنده است، اجازه برقراری روابط ایران و آمریکا را نخواهد داد.
خامنهای مدعی است که با ترامپ مذاکره نخواهد کرد، زیرا او باج میخواهد اما پرسش اساسی این است که اگر ترامپ گزینهای نامناسب برای مذاکره بود، چرا خامنهای در دوران بایدن نیز توافقی را نپذیرفت؟
بایدن و تیمش یکی از آمادهترین دولتها برای تعامل با جمهوری اسلامی بودند و حتی سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ را کنار گذاشتند تا زمینه توافق با تهران را فراهم کنند. اگر امروز اطرافیان خامنهای ادعا میکنند که ترامپ سیاست فشار حداکثری را بازگردانده است، این خود گواهی بر آن است که بایدن چنین سیاستی را کنار گذاشته بود. پس چرا در همان زمان توافقی حاصل نشد؟
سیاست مماشات بایدن و عدم انعطاف خامنهای
بایدن افرادی چون جیک سالیوان (مشاور امنیت ملی)، آنتونی بلینکن (وزیر امور خارجه)، ویلیام برنز (رییس سیا) و رابرت مالی (نماینده ویژه در امور ایران) را در کابینه خود داشت که همگی از معماران برجام در دوران اوباما بودند و سابقهای طولانی در سیاست مماشات با جمهوری اسلامی داشتند.
دولت بایدن تا آنجا پیش رفت که چشمان خود را بر صادرات غیرقانونی نفت ایران به چین و دیگر کشورها بست و اجازه داد صادرات نفت جمهوری اسلامی از کمتر از ۲۰۰ هزار بشکه در روز به بیش از ۱.۷ میلیون بشکه در روز افزایش یابد.
این میزان همراهی با جمهوری اسلامی، اعتراض سناتورهای جمهوریخواه در کنگره را نیز برانگیخت. حتی مقامات جمهوری اسلامی نیز به این مسئله اذعان دارند. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین، تصریح کرده بود که افزایش صادرات نفت ایران در دوران بایدن، نه نتیجه تدابیر داخلی، بلکه نتیجه عدم اجرای تحریمها از سوی دولت آمریکا بوده است.
همچنین، دولت بایدن داراییهای مسدودشده ایران را آزاد کرد و این مسئله از سوی حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه دولت رئیسی، تایید شد.
بااینحال، هیچ بخشی از این منابع مالی صرف بهبود شرایط معیشتی مردم نشد و در عوض، در اختیار گروههای نیابتی چون حماس و حزبالله و همچنین دستگاههای سرکوب داخلی قرار گرفت.
تاکنون هیچ دولتی در آمریکا بهاندازه تیم بایدن حاضر به اغماض و انعطاف در برابر ایران نبوده است. بااینحال، خامنهای با آنها نیز توافق نکرد. بنابراین، کسانی که امروز ادعا میکنند بهدلیل روی کار آمدن ترامپ، جمهوری اسلامی حاضر به مذاکره نیست، درک درستی از ماهیت تصمیمگیری در نظام جمهوری اسلامی ندارند.
این شواهد نشان میدهند که مشکل اصلی نه ترامپ است و نه بایدن؛ بلکه مسئله اصلی، ساختار تصمیمگیری در ایران است که بر مبنای خصومت همیشگی با آمریکا بنا شده است.
نقش خامنهای در نابودی برجام
برخی بر این باورند که خروج ترامپ از برجام، علت عدم تمایل خامنهای به مذاکره مجدد است؛ درحالیکه نابودی توافق هستهای پیش از خروج ترامپ آغاز شده بود.
خامنهای از همان ابتدای امضای برجام، سیاست تخریب آن را در پیش گرفت. او با اعلام مواضع منفی، مانع از بهرهمندی ایران از نتایج توافق شد. از جمله اقدامات او، دستور به سپاه برای آزمایش موشکهای بالستیک با شعار «اسرائیل باید نابود شود» و تشدید حمایت از گروههای نیابتی علیه منافع آمریکا در منطقه بود. ع
لاوه بر این، او هرگونه تعامل دیپلماتیک را بهشدت مورد انتقاد قرار داد؛ از جمله مکالمه تلفنی حسن روحانی با اوباما و دیدار محمدجواد ظریف با جان کری را.
بنابراین، خروج آمریکا از برجام بهانهای بیش نبود؛ چراکه تصمیم خامنهای برای حفظ دشمنی با آمریکا، مستقل از این تحولات اتخاذ شده بود.
دشمنی با آمریکا؛ ابزار توجیه ناکارآمدیها
دلیل اصلی اصرار خامنهای بر دشمنی با آمریکا، توجیه ناکارآمدیهای داخلی و سرپوش گذاشتن بر فساد و سوءمدیریت است. اگر این دشمنی کنار گذاشته شود، دیگر توجیهی برای چرایی ادامه فقر، تورم، بیکاری، نابودی زیرساختها و سقوط اقتصاد کشور باقی نمیماند.
چاپلوسی مقامات و همراهی اصلاحطلبان با خامنهای
اطرافیان خامنهای نیز فقط به چاپلوسی و تملق او مشغول هستند. نمونه بارز این چاپلوسی را میتوان در تغییر مواضع سریع چهرههایی چون مسعود پزشکیان مشاهده کرد. او که در دوران انتخابات از ضرورت تعامل با جهان سخن میگفت، بلافاصله پس از سخنرانی اخیر خامنهای، مواضع خود را تغییر داد و از تقابل با آمریکا حمایت کرد. پزشکیان، مانند دیگر مقامات نظام، ترجیح داده است در برابر خامنهای تملقگویی کند.
همین روند را میتوان در میان اصلاحطلبان نیز مشاهده کرد. کسانی که تا چند هفته پیش بر ضرورت تعامل با جهان تاکید داشتند، اکنون در برابر فرمان خامنهای سر تعظیم فرود آوردهاند. اصلاحطلبان و اصولگرایان، بهجای پذیرش مسئولیت وعدههای انتخاباتی خود، پشت سر دشمنی خامنهای با آمریکا صف کشیدهاند.
آنچه امروز ایران را به ورطه نابودی کشانده، نه یک سیاست خارجی سنجیده، بلکه لجاجت فردی مستبد و خودرأی است که کشور را قربانی ایدئولوژی خود ساخته است. خامنهای، بدون توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، همچنان بر سیاستهای شکستخورده گذشته اصرار دارد و مقامات جمهوری اسلامی نیز، از اصولگرا تا اصلاحطلب، در تایید او همصدا شدهاند، حتی اگر پیش از این خود نظری متفاوت داشته باشند.
در چنین شرایطی، تغییر سیاست خارجی جمهوری اسلامی در قبال آمریکا، نه وابسته به رییسجمهوری ایالات متحده، بلکه وابسته به بقای نظام ولایت فقیه و شخص علی خامنهای است. او گفته تا زنده است خبری از بهبود رابطه ایران و آمریکا نیست.