سه سال پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»، این انقلاب نه‌تنها خاموش نشده، بلکه همچنان زنده است. حکومت، با وجود سرکوب، هنوز از صدای مردم و از سالگرد این خیزش می‌ترسد. سه سال گذشته نه به استحکام قدرت حکومت انجامیده، نه به تثبیت آن؛ بلکه به فرسایش روزافزونش منجر شده است.

امروز، مهم‌ترین سوال اکثریت مردم دیگر این نیست که آیا جمهوری اسلامی باید برود، بلکه این است که چه زمانی و چگونه می‌رود؟

جامعه از این مرحله عبور کرده، مرحله‌ای که هنوز بر سر باید یا نباید رفتن حکومت بحث می‌شد. امروز اکثریت مردم فقط به‌دنبال این هستند که این گذار چگونه کم‌هزینه‌تر و سریع‌تر رخ دهد.

در چنین لحظه‌ای، صحبت از «وحدت ملی» و «پرهیز از دوقطبی» – آن‌گونه که حکومت تبلیغ می‌کند – دیگر نه فقط بی‌معناست، بلکه پوششی است بر ترس و وحشت جمهوری اسلامی از واقعیت‌های امروز جامعه ایران.

حکومت، برای بقا، مجموعه‌ای از ذهنیت‌های نادرست را در جامعه جا انداخته که باید به‌طور ریشه‌ای شناسایی و با آن‌ها مقابله کرد. ذهنیت‌های نادرستی که باید شکسته شوند:

  • جمهوری اسلامی اگر برود، اوضاع بدتر می‌شود،
  • اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، کشور تجزیه می‌شود،
  • مخالفت با جمهوری اسلامی، مخالفت با ایران است،
  • حکومت گرچه ناکارآمد است، اما جایگزینی ندارد،
  • مردم از تغییر خسته و ناامید شده‌اند،
  • جمهوری اسلامی آن‌قدر قوی‌ست که نمی‌شود آن را سرنگون کرد،
  • بعد از اعتراضات، چون سقوط نکرد، دیگر هرگز نخواهد کرد.

تمام این ذهنیت‌ها ابزارهای ترس‌اند؛ ترس‌هایی که به‌جای منطق، با ارعاب ساخته شده‌اند تا مردم را از حرکت باز دارند.

حقیقت چیست؟

حقیقت این است که خود حکومت، دیگر به کارآمدی‌اش باور ندارد. مسئولانش، از اصلاح‌طلب تا اصول‌گرا، در خلوت و گاهی در علن، به این ناکارآمدی اذعان کرده‌اند. نارضایتی ۹۲ درصدی مردم طبق نظرسنجی‌های خودشان، تحریم‌های گسترده انتخابات، و شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت، نشانه‌هایی واضح از پایان یک دوره تاریخی‌اند.

حکومت برای ماندن، مردم را از آینده می‌ترساند. آن‌ها می‌دانند جامعه‌ای که از آینده بترسد، به وضع موجود می‌چسبد حتی اگر وضع موجود جهنمی باشد.

وحدتِ مورد نظر حکومت چیست؟

«وحدت» در قاموس جمهوری اسلامی، یعنی سکوت. یعنی یک‌صدایی تحمیلی. یعنی مردم تنها باید چیزی را بگویند که حکومت می‌خواهد. این وحدت، نه وحدت ملی، بلکه وحدت اجباری‌ست؛ وحدتی از نوع فاشیستی. شبیه آنچه هیتلر و استالین می‌خواستند: یک ملت، یک رهبر، یک صدا.
اما ملت ایران، نشان داده که این وحدت تحمیلی را نمی‌پذیرد. امروز، اتفاقاً جامعه ایران بیش از همیشه دوقطبی شده است: یک‌سو، اکثریتی که خواهان عبور از جمهوری اسلامی‌اند، و سوی دیگر، اقلیتی که به هر قیمتی می‌خواهند آن را حفظ کنند.

این دوقطبی، برخلاف تبلیغات حکومتی، خطرناک نیست؛ بلکه ضروری است. شرط لازم برای پایان دادن به این نظام فرسوده و فاسد، پذیرش این دوقطبی و ایستادن در سمت مردم است.

چرا این دوقطبی باید پذیرفته شود؟

چون تلاش برای پنهان کردن آن، دروغی بزرگ به مردم است. حکومتی که سرمایه اجتماعی‌اش را از دست داده، دیگر مشروعیتی ندارد. جمهوری اسلامی امروز، اگر یک شرکت بورسی بود، به‌کلی ورشکسته محسوب می‌شد. ارزشش به پایین‌ترین حد رسیده، خریداری ندارد، و فقط یک پوسته خالی است که به‌زودی فرو می‌پاشد.

ما زنده‌ایم، چون هنوز امید داریم

ما نسلی هستیم که جمهوری اسلامی، زندگی پدران و مادران‌مان، زندگی خودمان، و آینده فرزندان‌مان را سوزاند اما تنها چیزی که نتوانست از ما بگیرد، امید بود. امروز، امید به تغییر زنده‌تر از همیشه است. هر صدای معترضی که در سالگرد مهسا و انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بلند شد، گواهی بود بر این امید.

حکومت با دستگاه تولید ترس، سعی می‌کند مردم را به وضع موجود قانع کند. اما نسلی برخاسته که دیگر از آن نمی‌ترسد. نسلی که با شجاعتی کم‌نظیر، به دل دیکتاتوری زده و ترس را پشت سر گذاشته است.

این نسل، وارث کاوه و دشمن ضحاک است. بدون توهم اصلاح، بدون نوستالژی انقلاب، بدون تعهد ایدئولوژیک، می‌خواهد از سایه استبداد عبور کند؛ می‌خواهد با دخالت دین در حکومت برای همیشه خداحافظی کند؛ می‌خواهد یک ایران یکپارچه، آزاد و برابر، با تمامیت ارضی حفظ‌شده، برای همه ایرانیان، صرف‌نظر از قوم، زبان، مذهب یا محل زندگی بسازد.

ما می‌خواهیم، و می‌توانیم، از این ترس عبور کنیم. اگر ترس را کنار بگذاریم، اگر بپذیریم که زندگی ارزش آن را دارد که برایش برخیزیم، جمهوری اسلامی مثل برف در آفتاب خواهد آب شد.

نیچه گفته بود: «زندگی از آنِ شجاعان است.» و این فقط شعار نیست. این حقیقتی‌ است که ندا آقا سلطان‌ها، سهراب‌ها، نیکاها، ساریناها، پویاها و ده‌ها جوان دیگر با خون خود به ما یادآوری کردند.

ضحاک، با ترس زنده می‌ماند. تا زمانی که مردم بترسند، ضحاک نفس می‌کشد اما روزی که مردم نترسند، ضحاک خواهد مرد حتی پیش از آنکه کسی به درون قلعه‌اش نفوذ کند.

جمهوری اسلامی، هیولایی‌ است که بر ترس مردم سوار شده. اما آن‌چه ما امروز می‌بینیم، نسلی است که این ترس را شکسته. نسلی که برخاسته، و می‌داند ما فرزندان کاوه‌ایم
و ضحاک را شکست خواهیم داد.

خبرهای بیشتر

شنیداری