سفر قریب‌الوقوع بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به دعوت دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری آمریکا، به ایالات متحده که پنجمین دیدار رهبران اسرائیل و آمریکا خواهد بود، نقطه عطفی در سیاست‌های تازه‌ی منطفه‌ای دو کشور خواهد شد.

این دیدار و نزدیکی عمیق دو رهبر برای جمهوری اسلامی نشانه‌ای جدی است و می‌تواند علی خامنه‌ای را در محاسباتش دچار خطا کند. سفر نتانیاهو پس از شکست اولیه بزرگ‌ترین نیروهای نظامی دشمن اسراییل در منطقه رخ می‌دهد و آغاز کننده فاز دوم رویارویی‌ها خواهد بود.

استراتژی غرب در مواجهه ثانویه با حزب‌الله، حماس، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان وفادار به جمهوری اسلامی در عراق، با این دیدار نهایی و سپس اجرایی خواهد شد.

اما در این میان می‌توان به دو نکته اشاره کرد:

نکته نخست اینکه متن رسمی تماس (حداقل آنچه دفتر نخست‌وزیری اسرائیل و کاخ‌سفید منتشر کرده‌اند) مشخصاً به موضوعاتی چون «خنثی‌سازی توانمندی‌های نظامی حماس» و «غیرنظامی کردن غزه» اشاره دارد و درباره محور ایران توضیح روشنی داده نشده است. اما در همان گزارش، اظهارات ترامپ در مورد «حفظ گفت‌وگوی قوی و واقعی بین اسرائیل و سوریه» آمده که نشان می‌دهد آنچه دولت ترامپ به دنبالش است، بازتنظیم روابط منطقه‌ای است؛ چیزی که بی‌واسطه می‌تواند مناسبات امنیتی و بازدارندگی علیه جمهوری اسلامی را دگرگون کند.

برای تهران دو سوال کلیدی باید مطرح باشد: اول اینکه آیا این دیدار صرفاً نمادی از رابطه نزدیک دو رهبر است یا نه، خروجی عملیاتی و راهبردی علیه منافع جمهوری اسلامی خواهد داشت.

و نکته دوم اینکه آیا واشینگتن قصد دارد در جهت هم‌سو‌سازی منافع خودش با اسراییل، خط‌مشی نظامی یا فشار دیپلماتیک تازه‌ای را در پیش بگیرد؟

از منظر تاریخی، هر زمان که سطح هم‌سویی واشینگتن و تل‌آویو بالا رفته، تهران با فشارهای جدیدی (از تحریم‌های هدفمند تا عملیات‌های در سایه و افزایش خطر رویارویی) روبه‌رو شده است. به همین دلیل، حتی سکوت رسمی درباره محور ایران در بیانیه مشترک، به خودی خود هشداردهنده است.

اما در مجموع سناریوهای محتمل را می‌توان در سه محور خلاصه کرد:

نخست، تشدید فشارهای دیپلماتیک و تحریمی که بدون اعلام رسمی درباره جمهوری اسلامی، از طریق تحرکات منطقه‌ای و فشار بر متحدان تهران، دنبال شود.

دوم، گسترش عملیات امنیتی و نظامی محدود — به خصوص علیه پایگاه‌ها یا شبکه‌های وابسته به جمهوری اسلامی در سوریه، لبنان و عراق — که به‌صورت هدفمند و با هماهنگی اطلاعاتی واشینگتن و تل‌آویو پیش رود.

سوم، تلاش برای بازسازی یا اعمال فشار بر بازیگران منطقه‌ای (عربستان، امارات و مصر) تا نقشی فعال‌تر در محدودسازی محور ایران بپذیرند.

هر یک از این مسیرها برای تهران هزینه‌بر است و می‌تواند به پاسخ‌های منطقه‌ای منجر شود.

در داخل ایران، واکنش دستگاه سیاست‌خارجی و نیروهای نظامی احتمالا ترکیبی باشد از احتیاط و پیام‌سازی‌های غلو‌شده برای ایجاد بازدارندگی: از یک‌سو تلاش برای جلوگیری از تشدید تنش و نشان دادن آمادگی برای گفت‌وگوهای محدود و دیپلماتیک؛ و از سوی دیگر تقویت ظرفیت‌های دفاعی و اهرم‌های منطقه‌ای تا هزینه هر نوع اقدام نظامی یا فشار شدید را بالا ببرد.

هر دو رویکرد را در روزهای اخیر از سمت تهران دیده‌ایم.

تجربه‌های قبلی نشان داده که جمهوری اسلامی معمولاً با شبکه‌های منطقه‌ای‌‌اش پاسخ می‌دهد یا با نمایش توانمندی‌های نامتقارن (نه الزاما درگیرشدن در جنگ گسترده).

اینجاست که «حزب‌الله لبنان» در ماه دسامبر می‌شود «پرونده هسته‌ای» در ماه مه. حزب الله بزرگ‌ترین نقطه ضعف، سربار و مشکل‌ساز برای جمهوری اسلامی است و نیابتی‌ها این بار در غیاب برنامه هسته‌ای که مهار شده، بدل به پاشنه آشیل تازه جمهوری اسلامی خواهند شد.

در پایان، اهمیت این سفر نه لزوما در محتوای اعلام‌شده، بلکه در پیام پنهان آن برای محاسبات راهبردی تهران است: وقتی رییس‌جمهوری آمریکا به‌سرعت و برای بار چهارم نخست وزیر اسراییل را دعوت می‌کند، یعنی واشینگتن آماده بازنگری در موازنه‌های منطقه‌ای است و تهران باید هر حرکت آتی را جدی بگیرد.

روزها و هفته‌های پیش رو می‌توانند آبستن نشانه‌های اجرایی باشند، چرا که نفس این دعوت، بیش از آن که در ان دیدار چه گفته و شنیده خواهد شد، پیامی راهبردی دارد.

خبرهای بیشتر

شنیداری