در خاورمیانه‌ای که به‌سرعت در حال تغییر است، جمهوری اسلامی ایران در موقعیتی قرار گرفته که شاید بتوان آن را شکننده‌ترین مرحله حیات سیاسی‌اش طی بیش از چهار دهه دانست.

برخلاف روایت رسمی تهران درباره «قدرت بازدارنده» و «عمق راهبردی» در منطقه، واقعیت‌های جدید از کاهش چشمگیر نفوذ منطقه‌ای، شکنندگی ساختار دفاعی و بحران مشروعیت داخلی خبر می‌دهند. هم‌زمان، دو تصویر روایی — یکی از تهران و دیگری از اندیشکده‌های اینترپرایز — تضاد عمیقی میان تصور حکومت از وضعیت خود و آنچه در منطقه و جهان رخ می‌دهد به نمایش می‌گذارد.

در روایت رسمی جمهوری اسلامی، آن‌گونه که مجید تخت‌روانچی معاون سیاسی وزارت خارجه مطرح کرده، جنگ کنونی و فشارهای غرب نتیجه «اصرار آمریکا بر تحمیل راه‌حل» است. به ادعای او، در پنج دور مذاکرات غیرمستقیم با دولت ترامپ، واشینگتن خواستار تعطیلی کامل برنامه هسته‌ای ایران بود؛ درخواستی که از نگاه تهران نامشروع و بخشی از پروژه «تسلیم‌سازی» معرفی شد. در این چارچوب، حکومت تلاش دارد جنگ و تحریم‌ها را نتیجه مقاومت خود جلوه دهد و نه نشانه‌ای از شکست راهبردی.

اما جهان روایت دیگری می‌بیند. در گزارش مفصل اندیشکده آمریکایی اینترپرایز، جمهوری اسلامی و شبکه نیروهای نیابتی‌اش در ضعیف‌ترین وضعیت طی دهه‌ها گذشته قرار گرفته‌اند. این گزارش، زنجیره‌ای از شکست‌ها و عقب‌نشینی‌های نظامی و سیاسی را در حوزه نفوذ منطقه‌ای ایران برمی‌شمارد؛ روندی که از پایان سال ۲۰۲۳ شدت گرفت و به سرعت تصویر قدرت‌مند تهران را در هم شکست. در غزه، اصلی‌ترین متحد میدانی ایران در مرز اسرائیل یعنی حماس، تقریباً توان نظامی خود را از دست داده است. فرماندهان کلیدی کشته شده‌اند، تونل‌های زیرزمینی تخریب شده و ماشین جنگی این گروه به‌ناچار در وضعیت بازسازی طولانی‌مدت قرار گرفته است. حماس شاید همچنان در سطح نماد سیاسی حضور داشته باشد، اما دیگر تهدیدی عملی برای اسرائیل نیست.

در لبنان نیز ضربه‌ای دیرهنگام اما عمیق بر پیکره حزب‌الله وارد شد. کشته‌شدن حسن نصرالله و ده‌ها فرمانده میانی، تضعیف زیرساخت‌های حمله به اسرائیل و عقب‌نشینی نیروها از مرزهای جنوبی، به گفته تحلیلگران، ضربه‌ای تاریخی بر «بازوی برون‌مرزی تهران» بود؛ ضربه‌ای که برای نخستین بار، هژمونی ایران در معادلات لبنان را بی‌‌ثبات کرد.

اما شاید مهم‌ترین نقطه چرخش، سوریه باشد. جایی که سقوط بشار اسد — حلقه مرکزی اتصال تهران به مدیترانه —دروازه نفوذ منطقه‌ای ایران را بست. اکنون ایران با سوریه‌ای مواجه است که نه‌تنها با واشینگتن بلکه با آنکارا شریک امنیتی جدی به‌حساب می‌آید و جایی برای برگشت ارزان‌قیمت تهران باقی نگذاشته است.

حتی در خود ایران نیز چیزی از قدرت ادعایی باقی نمانده است. حملات اسرائیل به زیرساخت‌های دفاعی و موشکی ایران، کشته‌شدن فرماندهان عالی‌رتبه سپاه و آسیب‌پذیری شدید سامانه‌های پدافندی از جمله اس ۳۰۰، نشانه‌ای از ضعف توان نظامی جمهوری اسلامی است. بر اساس ارزیابی‌های اندیشکه اینترپرایز، موشک‌های ایران تنها در بردهای کوتاه قابل اتکا هستند و برای آسیب‌زدن جدی به اهداف، ناچارند حجم انبوهی از تسلیحات را به‌طور هم‌زمان پرتاب کنند؛ آن‌هم با ریسک بالای رهگیری یا سقوط.

با وجود این داده‌های عینی، تهران مصرانه همچنان بر روایت مقاومت تاکید دارد. تخت‌روانچی می‌گوید: «ایران قابل حذف شدن نیست» و «تحریم‌ها ما را متوقف نمی‌کنند». اما در جمله‌های همین مقام ارشد، اعتراف تلخی نهفته است: «دیپلماسی در بن‌بست بزرگ قرار دارد» و «اروپا با شلیک به پای خود، فرصت توافق را نابود کرد». واقعیت این است که جمهوری اسلامی امروز، بیش از هر زمان دیگر، تنها و منزوی ایستاده است. همین مقام دولتی اذعان می‌کند که ترامپ در نامه‌ای مستقیم به علی خامنه‌ای هشدار داده بوده که اگر توافق حاصل نشود جنگ در راه است اما جمهوری اسلامی راه بلند و بدون نتیجه مذاکره غیر مستقیم را با تئوری همیشگی خریدن وقت انتخاب کرد. تهدید ترامپ را بلوف تصور کرد و در نهایت بزرگ‌ترین ضربه را فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی را آمریکا زد. این جا بود که زمین سوخته همه شانس‌های گرفتن امتیاز را از جمهوری اسلامی گرفت.

در داخل کشور نیز شکاف دولت ـ جامعه به نقطه‌ای برگشت‌ناپذیر نزدیک شده است. نسلی که در اعتراضات ۱۴۰۱ با شجاعت بی‌سابقه به خیابان آمد، حالا نیروی اصلی تولید، آموزش، فرهنگ و ارتباط جهانی کشور است. این نسل نه‌تنها از نظر فکری بلکه سبک زندگی، رسانه، و مطالبه آزادی با حکومت در تضاد کامل قرار دارد. تحلیلگران بر این باورند که «نسل جدید دیگر تحت منطق جمهوری اسلامی زندگی نمی‌کند» و همین امر، بزرگ‌ترین شکست ایدئولوژیک حکومت است.

این مجموعه ناکامی‌ها پرسشی اساسی ایجاد می‌کند: آیا صرف میلیاردها دلار برای محور مقاومت، ایران را امن‌تر کرده یا آسیب‌پذیرتر؟ آیا انتقال میدان نبرد به هزار کیلومتر دورتر، در نهایت مرزهای ایران را محافظت کرد یا تهدید را به درون سازوکارهای دفاعی جمهوری اسلامی کشاند؟

اندیشکده اینترپرایز، از این وضعیت به‌عنوان «پنجره فرصتی استراتژیک» برای آمریکا یاد می‌کند که باید برای جلوگیری از بازسازی قدرت ایران مورد استفاده قرار گیرد. در این نگاه، هدف آمریکا نه جنگ با ایران بلکه پایان دادن به «عصر جاه‌طلبی‌های فراسرزمینی جمهوری اسلامی» است. از همین رو، کاخ سفید می‌کوشد با تحریم‌های جدید نفتی، حفظ نیروهایش در عراق و سوریه، تلاش برای تضعیف دوباره حزب‌الله و مهار کامل برنامه هسته‌ای ایران، موقعیتی بسازد که تهران دیگر نتواند به گذشته بازگردد.

تهران البته همچنان ابزارهایی برای قدرت‌نمایی دارد؛ شبکه شبه‌نظامیان در عراق، بقایای نفوذ امنیتی در لبنان، توان پهپادی و فنی هسته‌ای. اما حتی این امکانات، بیش از آنکه نشان‌دهندهٔ اعتمادبه‌نفس باشند، به اهرم‌هایی برای بقا تبدیل شده‌اند: ابزارهایی برای جلوگیری از سقوط، نه کسب برتری.

در نهایت تصویر بزرگی که پدیدار شده، این است که نظامی که زمانی خود را معمار نظم جدید خاورمیانه معرفی می‌کرد، اکنون در لبهٔ شکستی نشسته که نه در میدان جنگ، بلکه در راهبرد و محاسبهٔ واقعیت رقم خورده است. جمهوری اسلامی میان رؤیای امپراتوری انقلابی و واقعیت فروپاشی ابزارهای آن گرفتار مانده است. اکنون پرسش اصلی این نیست که نظام تا چه زمانی به مقاومت ادامه می‌دهد، بلکه این است که مردم ایران تا چه زمانی هزینه این مقاومت را تحمل خواهند کرد.

خبرهای بیشتر

شنیداری