در تمام سال‌هایی که تقوایی را گه‌گداری در این محفل و آن مراسم و آن اکران خصوصی می‌دیدیم، فقط یک‌بار فرصت شد با او هم‌صحبت شوم.

برای جوانی نوزده بیست‌ساله که من بودم فرصتی بی‌نظیر بود که در اتوبوسی که به‌سوی یوش می‌رفت تا پیکر سیروس طاهباز را برای خاکسپاری ببرد، کنار دست تقوایی نشسته باشم. مردی بود با ذهنی بسیار روشن و روشنفکری که بی‌نیازیش از فیلم ساختن در مخالفت با سانسور تبدیل به مشخصه‌ی اصلی‌اش شد.

آرامش در غیاب دیگران
تقوایی فیلمسازی است درخشان و آن‌قدر مهم که با فقط هفت فیلم تاثیری بی‌انکار در تاریخ سینمای ایران گذاشت. «آرامش در حضور دیگران» شاید بهترین فیلم ناصر تقوایی باشد. فیلمی که گرچه از نظر سینمایی به پختگی ناخدا خورشید یا کاغذ بی‌خط نیست اما سرشار از خلاقیت است. خلاقیتی در تمام زوایای اثر. فیلمنامه‌ آرامش در حضور دیگران‌ برخلاف جریان سینمای ایران، نه یک کل یکپارچه‌ داستانی که مثل مجموعه داستانی نوشته شده با شخصیت‌هایی که در داستان‌های مختلف مشترکند. کاراکترها گرچه آشنا هستند – دخترانی مدرن، پدری سخت گیر و از کارافتاده، روشن‌فکرانی درگیر ذهن - اما هرکدام روایتی از خود را تصویر می‌کنند که با آن تصویر کلیشه‌ای از شخصیت‌هایشان به‌کل متفاوت است.

در کنار این فضای تیره، آمیخته با هم آغوشی‌هایی تلخ، و دیالوگ‌هایی مثل آن روایت از گوش‌کردن یه صفحه در هنگام عشق‌بازی، سکانس اتومبیل‌سواری شب در این فیلم، یکی از بهترین سکانس‌های اکسپرسیونیستی سینمای ایران است. ناصر تقوایی همین‌طور در این فیلم برای اولین‌بار اهمیت زاویه‌ دوربین، نورپردازی و تدوین درست را به سینمای ایران آموخت.

روایتی بی‌نقص از دایی‌جان ناپلئون
با این‌که تقوایی آرامش در حضور دیگران و صادق کُرده را در کارنامه داشت اما با سریال دایی‌جان ناپلئون بود که در بین عموم مردم شناخته شد. امروز نمی‌شود رمان دایی‌جان ناپلئون را خواند بدون این‌که تصاویر سریال و شخصیت‌های خلق‌شده‌ تقوایی را ندید. این سریال یکی از برترین اقتباس‌های ادبی تاریخ سینما و تلویزیون ایران در کنار فیلم‌هایی مثل گاو است. در دایی‌جان ناپلئون با آن لوکیشن‌های محدود، بیش از هر اثر دیگری می‌توان به طراحی میزانسن‌های دقیق تقوایی پی برد. همچنین بازی‌های سریال یکی از یکی بهتر هستند.

نوشتن بر کاغذی بی‌خط
گرچه ناخدا خورشید تحسین‌شده‌ترین فیلم تقوایی در سال‌های پس از انقلاب است و حتی در جشنواره‌ لوکارنو هم مورد توجه قرار گرفت، اما من «کاغذ بی‌خط» را شاید به این دلیل که عصاره‌ فیلم‌سازی تقوایی است بیشتر می‌پسندم. فیلمی که روایتی نمادپردازانه از زندگی هنرمندانی مثل تقوایی است. نویسنده‌ای خیال‌پرداز که در چنبره‌ سنت‌ها و از همه مهمتر سانسور جامعه و خانواده قرار دارد. با این‌حال تقوایی درست در جایی‌که در انتظار فاجعه‌ای تراژیک هستیم، نقطه‌ پایانی بر فیلم می‌گذارد که روزنه‌ای از امید برای آینده است. سکانس سوزاندن فیلمنامه در شومینه و همین‌طور آن بخش قصابی ماهی در این فیلم از آن تصاویر ناب سینمایی هستند که فراموش نمی‌شوند.

در برابر سانسور
تقوایی همه‌ این‌ها هست و هیچ‌کدام از این‌ها نیست. او عکاسی درخشان و نویسنده‌ای قوی هم بود. تعدادی نوشته از او منتشر شده و چند نمایشگاه عکس هم داشته گرچه این احتمالا حجم بسیار کمی از اثارش است. در همان سفر یوش تقوایی چندین حلقه عکس گرفت که نمی‌دانم اصلا جایی منتشر شده‌اند یا نه. تقوایی بیش از هرچیز هنرمندی گزیده‌کار و سخت‌گیر بود. اگر متن، عوامل، شرایط و بازیگران مطابق میلش نبودند به‌کل قید کار را می‌زد. نمونه‌اش سریال کوچک جنگلی بود. سریالی که اگر تقوایی براساس فیلمنامه‌ خودش که بعدها منتشر شد می‌ساخت، می‌توانست حتی از دایی‌جان ناپلئون هم موفق‌تر باشد. اما دست آخر پروژه به بهروز افخمی بی‌تجربه رسید که سوار بر رانت، یکی از پرهزینه‌ترین پروژه‌های تلویزیونی ایران را تبدیل به اثری متوسط کرد که تنها یادگارش امروز ترانه‌ موسیقی تیتراژش است.

ناصر تقوایی هنرمندی چندوجهی بود که از جنوب آمد. در نفرین و ناخدا خورشید و قصه‌های کیش به ریشه‌هایش نقب زد. شخصیت‌هایی مثل ناخدا خوشید، مستر فرهان، صادق کرده و گروهبان مکوندی را خلق کرد. تقوایی آغازگر موج نوی سینما ایران بود. اولین کارگردانی که به سینماگران ایرانی نشان داد، می‌شود فیلمی در اندازه‌های جهانی ساخت.

ناصر تقوایی در سینما راهی را آغاز کرد که در سال‌های بعد به مهرجویی، نادری، شهیدثالث و کیارستمی رسید. سینمایی فراتر از شناخت آن روز سینماگران ما از جهان. سینمایی سوار بر عناصر روشن‌فکرانه و درک عمیق از احساس و روابط انسانی.

خبرهای بیشتر

شنیداری