در میانه بحرانی‌ترین ماه‌های جنگ غزه، هنگامی که میانجی‌گران آمریکایی و عربی از پیشرفت در مذاکرات آتش‌بس ناامید شده بودند، یک حادثه‌ غیرمنتظره همه چیز را تغییر داد: حمله اسرائیل به دوحه، پایتخت قطر؛ جایی که رهبران حماس مشغول بررسی آخرین پیشنهاد ایالات متحده برای آتش‌بس بودند.

این حمله، که ظاهرا بدون هماهنگی با کاخ سفید صورت گرفت، می‌توانست تمام تلاش‌های ماه‌ها دیپلماسی را نابود کند. اما دونالد ترامپ، رییس‌جمهوری آمریکا، برخلاف انتظار بحران را به فرصتی برای تثبیت جایگاه خود به‌عنوان طراح اصلی صلح در خاورمیانه بدل کرد.

تبدیل بحران به اهرم فشار

حمله به خاک قطر – یکی از نزدیک‌ترین متحدان امنیتی واشینگتن – شوک عظیمی در میان کشورهای عربی ایجاد کرد. در حالی که قطر، عربستان و امارات از اسرائیل خشمگین بودند، ترامپ و تیمش دریافتند که این فضای ملتهب می‌تواند آن‌ها را به سمت یک تصمیم جمعی برای پایان دادن به جنگ سوق دهد.

ترامپ با هوش سیاسی خاص خود، از خشم و اضطراب کشورهای منطقه به‌عنوان اهرم فشار برای پیشبرد طرح صلح استفاده کرد.

او از این بحران برای تحت فشار قرار دادن بنیامین نتانیاهو و رهبران حماس بهره برد و هر دو طرف را در موضعی قرار داد که ادامه‌ درگیری دیگر سودی برایشان نداشت. همان‌طور که یکی از مقامات آمریکایی گفته، «ترامپ بلوف همه را خواند» — از اسرائیل تا حماس و حتی برخی از پایتخت‌های عربی را.

شرکا و رودربایستی از ترامپ

ویژگی منحصربه‌فرد ترامپ در سیاست خارجی، ترکیب بی‌پرده‌گویی و اعتمادبه‌نفس مطلق است. او از تهدید و تمجید هم‌زمان استفاده می‌کند تا بازیگران مختلف را در وضعیت تعلیق روانی قرار دهد؛ کسی نمی‌داند تا چه اندازه حرف‌های او بلوف است و تا چه حد تصمیم نهایی. همین عنصر پیش‌بینی‌ناپذیری، برگ برنده‌ ترامپ در مذاکراتی بود که ماه‌ها در بن‌بست مانده بودند.

وقتی ترامپ اعلام کرد که «طرحی برای پایان دائمی جنگ در غزه» دارد، بسیاری از طرف‌ها نمی‌توانستند مطمئن باشند که آیا او واقعاً می‌تواند آن را اجرا کند یا نه؛ اما هیچ‌کس هم نمی‌خواست نخستین کسی باشد که با آن مخالفت علنی می‌کند. همین تردید، که از کاریزمای ترامپ نشأت می‌گرفت، مذاکرات را جلو برد.

هنر خواندنِ بلوف و ادعای اجماع به جای اجماع واقعی

بر اساس گزارش وال‌استریت ژورنال، طرح ۲۰ ماده‌ای ترامپ بر اصولی استوار بود که مدت‌ها روی میز مذاکره مانده بودند: آزادی گروگان‌ها، عقب‌نشینی تدریجی نیروهای اسرائیلی، حضور نیروی امنیتی عربی در غزه، و مدیریت غیرنظامی فلسطینیان در این منطقه. اما آنچه تفاوت ایجاد کرد، نحوه‌ اجرای سیاسی آن بود.

ترامپ، برخلاف دیپلمات‌های سنتی، به جای تاکید بر اجماع کامل، تصمیم گرفت «ادعای اجماع» کند. او حمایت لفظی کشورهای عربی را به‌عنوان پذیرش کامل طرح تفسیر کرد و با بی‌توجهی به تردیدها، اعلام کرد: «این شاید یکی از بزرگ‌ترین روزهای تاریخ تمدن باشد.»

به این ترتیب، او عملاً همه‌ طرف‌ها را وارد میدانی کرد که خروج از آن هزینه‌بر بود.

نتیجه: پیشرفتی با ریسک بالا اما واقعی

اگرچه بسیاری از رهبران عرب و حتی مقامات اسرائیلی از جزئیات نهایی طرح رضایت نداشتند، اما هیچ‌یک حاضر نشدند علناً آن را رد کنند.

آن‌ها هم‌زمان از حفظ وجهه خود و پایان جنگ سخن گفتند، و این دقیقاً همان جایی بود که ترامپ برنده شد.

او با مهارتی کم‌نظیر میان فشار روانی، نمایش قدرت و وعده‌ صلح، همه را وادار کرد تا دست‌کم در ظاهر بر سر میز باقی بمانند.

ترامپ حتی جواب حماس را که به‌زعم نتانیاهو و سران کشورهای عربی «نه» بود، «آری» تلقی کرد و «خب دیگه چی» گویان همه را به رفتن به گام بعد تشویق کرد.

در نهایت، ترامپ نه با دیپلماسی کلاسیک، بلکه با نوعی از رهبری مبتنی بر بلوف، اعتمادبه‌نفس و نمایش قدرت، روندی را که ماه‌ها در رکود بود، به حرکت درآورد.

شاید هنوز توافق نهایی راهی طولانی در پیش داشته باشد، اما حقیقت این است که هیچ‌کس جز ترامپ نتوانست هم‌زمان هم به دشمنان و هم به متحدانش نشان دهد که گاهی صلح هم از دلِ یک بحران موشکی زاده می‌شود.

خبرهای بیشتر

شنیداری