جمهوری اسلامی بعد از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل همان کاری را کرد که هر دیکتاتوری شکست‌خورده‌ای در تاریخ انجام داده است؛ شکست را به‌عنوان پیروزی فروخت؛ نه به این دلیل که باور دارد، بلکه چون می‌داند اگر واقعیت برملا شود، مشروعیتش در درون و نزد اندک هواداران باقی مانده‌اش فرو می‌ریزد.

ماشین پروپاگاندا در این نظام مثل قلب در بدن است؛ اگر از حرکت بایستد، کل سیستم از هم می‌پاشد.

هانا آرنت در تحلیل نظام‌های توتالیتر می‌نویسد: «دروغ در این رژیم‌ها نه وسیله‌ای گذرا، بلکه شرط ادامه حیات است.»

جمهوری اسلامی نیز همین مسیر را می‌رود. برای فهم این رفتار، باید آن را در متن سنت دیکتاتوری‌ها دید؛ همگی یک اصل را درک کرده‌اند که مردم اگر شکست را باور کنند، دیگر فرمان‌بردار نمی‌مانند. پس باید پیروزی خیالی خلق شود.

سه اصل پروپاگاندا در دیکتاتوری‌ها

۱. سانسور حقیقت: دفن واقعیت در تاریکی

واقعیت جنگ ۱۲ روزه روشن است: اسرائیل توانست سخت افزار و نیروی انسانی دستگاه هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی را هدف قرار دهد، از فرماندهی گرفته تا پایگاه‌های موشکی و در پایان با همراهی ایالات متحده حلقه‌های اصلی برنامه تسلیحاتی اتمی‌ را.

اما در روایت رسمی تهران همه این ضربات ناپدید شدند. این همان منطق سانسور است: نابودی حقیقت پیش از آنکه به آگاهی عمومی برسد.

حتی وقتی این حقیقت عیان می‌شود، بخشی از آن را باید پنهان کرد و بخشی دیگر را با دروغ درآمیخت تا اصل واقعیت زیر سوال برود.

در دیکتاتوری‌ها سانسور شدیدترین شکل ممکن را به خود می‌گیرند. آلمان نازی وقتی در استالینگراد محاصره شد، رسانه‌های رایش تا آخرین لحظه از «پیشروی‌های موفق» نوشتند.

در شوروی استالین هم شکست‌های اولیه مقابل آلمان به‌عنوان «عقب‌نشینی‌های تاکتیکی» بازنمایی شدند.

جمهوری اسلامی دقیقا همان الگو را تکرار می‌کند: خاموش کردن حقیقت با فریاد «پیروزی».

حالا این دیکتاتوری‌ شکل مذهبی هم به خود می‌گیرد و مسیر شهادت را در راستای «پیروزی همیشگی» تعریف می‌کند و اینجاست که می‌گویند در اوج شکست اما جمهوری اسلامی باخت نمی‌دهد!

۲. ساخت تصویر جعلی: نمایش قدرتی که وجود ندارد

اصل دوم خلق تئاتر قدرت است. دیکتاتوری‌ها برای بقا نیاز دارند همیشه صحنه‌ای پر از هیجان بسازند: رژه‌ها، پرتاب موشک‌ها، فیلم‌های مونتاژی. این نه فقط تبلیغ نظامی، بلکه یک آیین جمعی است.

امیل دورکیم، جامعه‌شناس فرانسوی، می‌گوید آیین‌ها کارکردشان ایجاد انسجام اجتماعی است.

رژیم‌ها از همین منطق بهره می‌برند: تماشای موشک‌های شلیک‌شده، هوادار را به «پیروزی» متصل می‌کند، حتی اگر واقعیت میدان چیز دیگری باشد.

صدام حسین بعد از عقب‌نشینی از کویت همین کار را کرد. او شکست تحقیرآمیزش را با رژه‌های عظیم و سخنرانی‌های پرشور به «مقاومت تاریخی» بدل کرد.

شوروی هم بعد از خروج مفتضحانه از افغانستان در سال ۱۹۸۹، فیلم‌ها و گزارش‌هایی منتشر کرد که این فاجعه را «ماموریت موفق برادرانه» معرفی می‌کرد.

جمهوری اسلامی هم با موشک‌پرانی و شعارهای توخالی همان مسیر را می‌رود.

در اینجا نمی‌توان منکر تخریب گسترده زیرساخت‌های غیرنظامی و کشته شدن چندین شهروند غیرنظامی اسرائیل با موشک‌های جمهوری اسلامی شد؛ موشک‌هایی که از چند لایه گنبد و محافظ ضد موشک عبور کردند.

اما نکته اصلی آن‌جاست که هیچگاه اسرائیل و متحدانش ادعای مقابله ۱۰۰ درصدی پدافندی نداشتند و نگرانی آن‌ها دقیقا همین بود و هست.

اما وقتی جمهوری اسلامی تا مدت‌ها حتی جرات معرفی کردن فرمانده ستاد جنگ (فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا) را نداشت، وقتی حتی نتوانست یک خط و خراش به یک نظامی اسرائیلی بیندازد، باید هم دروغ سرنگونی اف۳۵ و دستگیری خلبانان آنان را تعریف کند.

۳. تکرار بی‌پایان دروغ: جعل حافظه جمعی

اصل سوم، تکرار آن‌قدر زیاد تا دروغ به حقیقت بدل شود. کره شمالی هنوز جنگ کره در دهه ۵۰ میلادی را «پیروزی تاریخی بر امپریالیسم آمریکا» می‌نامد و این دروغ در کتاب‌های درسی تکرار می‌شود تا نسل‌های تازه باور کنند.

هارولد لاسول، نظریه‌پرداز علوم ارتباطات، این را «اثر چکشی» نامید: تکرار بی‌وقفه یک پیام، ذهن را مجبور به تسلیم می‌کند.

جمهوری اسلامی نیز بارها کلمه «پیروزی» را بر زبان می‌آورد تا حافظه جمعی هوادارانش تسخیر شود.

این درست در بزرگ‌ترین شکست اطلاعاتی نظام اسلامی حاکم بر ایران است؛ جایی که جاسوسان موساد به‌راحتی عملیات‌های شناسایی را انجام دادند، کشتن فرماندهان ارشد سپاه را هدایت کردند، حمله به سامانه‌های موشکی را به اجرا درآوردند و آسمان ایران را به کریدورهای آزاد برای هواپیماهای اسرائیل بدل کردند.

چرا دیکتاتورها به پیروزی خیالی معتاد می‌شوند؟

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، دیکتاتوری‌ها مشروعیتشان را نه از رضایت مردم، بلکه از بازنمایی قدرت مطلق می‌گیرند. اگر تصویر شکست در ذهن جامعه بنشیند، ستون روانی حکومت فرو می‌پاشد.

ماکس وبر مشروعیت را بر سه پایه تعریف می‌کند: سنت، کاریزما و عقلانیت قانونی.

دیکتاتوری‌ها، مثل جمهوری اسلامی، از هیچ‌یک به‌طور واقعی برخوردار نیستند. آن‌ها فقط با تصویر «قدرت شکست‌ناپذیر» زنده‌اند. به همین دلیل است که شکست در جنگ ۱۲ روزه را نمی‌توانند بپذیرند؛ زیرا آن تصویر را خرد می‌کند.

تاریخ نشان داده دیکتاتورها در این نقطه به یک چرخه اعتیادآور می‌افتند: هر شکست تازه نیازمند یک «پیروزی خیالی» تازه است.

نازی‌ها تا آخرین روز برلین ویران‌شده از «پیروزی نهایی» می‌دانستند. شوروی تا زمان فروپاشی خود، از افغانستان به‌عنوان موفقیت یاد می‌کرد. صدام حسین شکست‌های پیاپی‌اش را «حماسه مقاومت» می‌نامید.

جمهوری اسلامی هم با همین مسیر می‌خواهد شکست ۱۲ روزه را به «فتح الفتوح» بدل کند.

پروپاگاندا؛ مسکن موقت، نه درمان

از منظر تاریخی، پروپاگاندا می‌تواند سقوط را عقب بیندازد، اما آن را متوقف نمی‌کند.

جامعه‌شناسانی مثل پی‌یر بوردیو بر این باورند که واقعیت‌های مادی دیر یا زود روایت‌های نمادین را در هم می‌شکنند. وقتی اقتصاد فرو بریزد، وقتی تابوت‌ها به خانه‌ها برسند، وقتی جامعه جهانی واقعیت را ببیند، دیگر هیچ نمایش تبلیغاتی کارگر نخواهد بود.

این همان اتفاقی بود که برای شوروی رخ داد: تبلیغات پرشکوه در نهایت نتوانست فروپاشی را متوقف کند.

عراق صدام هم با همه نمایش‌هایش، پس از کویت در چشم مردمش یک قدرت ورشکسته بود.

امروز جمهوری اسلامی در همان مسیر حرکت می‌کند. پیروزی خیالی در جنگ ۱۲ روزه ممکن است چند صباحی هواداران را آرام کند، اما شکاف میان واقعیت و روایت هر روز عمیق‌تر می‌شود.

جمع‌بندی: پایان ماشین دروغ

پروپاگاندای جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه نه ابتکار تازه‌ای است و نه نشانه قدرت. این همان مکانیسم مرگ دیکتاتوری‌ها است.

ماشین دروغ می‌کوشد شکست را دفن کند، تصویر جعلی از قدرت بسازد و دروغ را تا سر حد باور تکرار کند. اما تاریخ نشان داده این سه اصل تنها می‌توانند مرگ را به تاخیر بیندازند، نه اینکه از آن جلوگیری کنند.

جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه پیروز نشد. واقعیت آن جنگ، شکستی آشکار بود. و درست در همین نقطه است که سرنوشت همه دیکتاتوری‌ها روشن می‌شود: وقتی حقیقت دیر یا زود به سطح می‌آید، هیچ پروپاگاندایی قادر به نجات نظام نیست.

جمهوری اسلامی می‌تواند هزار بار «پیروزی» تکرار کند، اما واقعیت جنگ ۱۲ روزه چیزی جز شکست تحقیرآمیز نیست.

این نمایش شاید چند صباحی هواداران را آرام کند، اما همان‌طور که تاریخ نشان داده، هیچ دیکتاتوری نتوانسته در درازمدت بر پایه پیروزی خیالی زنده بماند.

وقتی جامعه بفهمد حقیقت را دزدیده‌اند، وقتی دروغ‌های مداوم به پوچی برسد، فروپاشی نه یک احتمال، بلکه یک ضرورت می‌شود.

دیکتاتور همیشه می‌تواند صحنه بسازد، اما نمی‌تواند برای همیشه چشم مردم را بر واقعیت ببندد و آن روز پایان ماشین پروپاگاندای جمهوری اسلامی خواهد بود.

خبرهای بیشتر

شنیداری