میان رویا و امید فیلمی است که با سوژه‌ای ممنوع در وهله اول توجه تماشاگر را به خود جلب می‌کند: دو دختر که بازیگران شناخته شده‌ای هم نقش آنها را بازی می‌کنند- فرشته حسینی و صدف عسگری- صبح در یک رختخواب از خواب بیدار می‌شوند و رفتار صمیمانه‌ای با هم دارند.

خیلی زود می‌فهمیم که یکی از آنها به نام آزاد، ترنس است(با بازی فرشته حسینی) و در حال طی کردن آخرین مراحل قانونی برای تغییر جنسیت.

فرنوش صمدی از نسل تازه فیلمسازان زن سینمای ایران که با فیلم بلند«خط فرضی» در جشنواره‌های مختلفی شرکت داشت، حالا با تازه‌ترین ساخته‌اش به نام «میان رویا و امید» در جشنواره تورنتو حاضر است.

ایران را برخی «بهشت ترنس‌ها» می‌خوانند، چون برخلاف بسیاری از کشورهای اسلامی و محافظه‌کار، جراحی تطبیق جنسیت (تغییر جنسیت) در آن قانونی است، در حالی که با همجنس‌گرایی به شدت مخالفت می‌شود. برآورد شده که در ایران تعداد افراد ترنس بین ۲۲ تا ۳۷ نفر در هر صد هزار نفر است که از این تعداد پنج تا شش هزار نفر طی ده سال گذشته مجوز جراحی تغییر جنسیت گرفته‌اند. این قانونی بودن، راه را برای فیلمساز باز می‌کند تا داستانی که می‌توانست در واقع قصه عشق دو زن به یکدیگر و مخالفت خانواده آنها باشد، حالا به عنوان عشق یک ترنس به یک زن روایت کند و به این ترتیب احتمالاً از سد سانسورهای رایج در سینمای رسمی ایران بگذرد.

فیلم اما فارغ از مسأله سانسور، به تصویر کردن جهنم ترنس‌ها در فضای اجتماعی ایران بدل می‌شود، جایی که «آزاد»(که اسم اصلی او آزاده بوده، مؤنث آزاد) برای انجام آخرین مراحل اداری برای تغییر جنسیت نیاز به رضایت پدرش دارد، پدری که در روستایی در شمال زندگی می‌کند و آزاد سال‌ها پیش، پس از اختلاف با او، خانه را ترک کرده است.

پس از مقدمه آغازین، تماشاگر به سمت هسته اصلی فیلم هدایت می‌شود: ملاقات اجباری این دختر با پدرش برای گرفتن امضاء. از اینجا وقایع تا حدی قابل حدس می‌شوند، اما فیلمساز پایان متفاوتی را رقم می‌زند که با انتظار تماشاگر یکی نیست و برخلاف فیلم‌های معمول سینمای ایران که اختلاف خانوادگی با پدر- و رو در رو قرار گرفتن دو نسل و در واقع تقابل سنت و مدرنتیه- را روایت می‌کنند، به پایان تلخ و سیاهی نمی‌رسد و درست برعکس، فیلمساز فیلمش را با امید به پایان می‌رساند.

فیلم چالش مرد یا زن بودن به شکل سنتی را از اولین صحنه‌ها به عنوان مسأله اصلی‌اش پیش می‌برد، جایی که آزاد در برابر سه مرد در اداره‌ای دولتی باید از تصمیمش برای تبدیل شدن به یک مرد دفاع کند. پاسخ‌های او در برابر سؤالات پیچیده آنها، ساده است و احساسی، اما در نهایت زمانی که سه مرد- با ظاهری اسلامی- درخواست او را منوط به اجازه رسمی پدرش می‌کنند، اشک او سرازیر می‌شود. در پاسخ به این احساسات، یکی از این سه مصاحبه‌کننده، به او می‌گوید:«مرد که گریه نمی‌کنه!» گویی که مرد بودن او را پذیرفته‌اند، اما از نظر قانونی حاضر نیستند خواسته او را بدون رضایت پدرش بپذیرند. از سویی پیش از این، آزمایش تست بکارت او را به عنوان یک زن دیده‌ایم، در نتیجه از همین ابتدا با تناقض‌هایی روبرو هستیم که فیلم سعی در تشریح آنها دارد.

بعد اجتماعی فیلم در بخش دوم (از زمان ملاقات با خانواده) بیشتر می‌شود، زمانی که یک خانواده به غایت سنتی در برابر خواست آزاد قرار می‌گیرند. اما با اتفاقی که برای آزاد می‌افتد، فیلم به سمت یک تریلر معمایی حرکت می‌کند و تا حدی از شیوه روایت قبلی فاصله می‌گیرد. در این سکانس‌ها فیلمساز به طور کامل موفق نیست و گاه در اجرا کم می‌آورد، به شکلی که تعلیق درخوری که فیلمساز مد نظر دارد، در تصاویر شکل نمی‌گیرد و برخوردهای فیزیکی هم از نظر سینمایی خوش‌ساخت نیستند، اما نزدیک به انتها باز به یک عاشقانه اجتماعی بدل می‌شود که می‌خواهد سرنوشت یک عشق ممنوع را روایت کند؛ چیزی که فیلمساز در آن مسلط‌ تر است. در این راه البته فیلم ابایی ندارد صحنه‌هایی را روایت کند که عملاً با این صراحت در سینمای ایران کمتر دیده‌ایم، از جمله آخرین صحنه فیلم که نوعی رهایی را به تصویر می‌کشد که گویی پایانی ندارد؛ صحنه‌ای عامدانه طولانی که بدون دیالوگ پیش می‌رود و تمام عنوان‌بندی انتهایی بر روی آن شکل می‌گیرد.

خبرهای بیشتر

شنیداری