سه سال پس از قتل حکومتی مهسا ژینا امینی، و به‌ویژه در سایه تحولات یک سال گذشته و جنگ ۱۲ روزه، اکنون با قاطعیت بیشتری می‌توان از گستردگی و تداوم فرآیندی در جامعه ایران سخن گفت که دامنه نام‌گذاری و در نتیجه تحلیل آن از «خیزش» و «جنبش» تا «انقلاب» در نوسان بوده است.

دلیل این امر، علی‌رغم اشتراکات نظری فراوان و قابل توجه، نه تنها در درک ماهیت و ابعاد رویدادهای سه سال اخیر، بلکه عمدتا در ارزیابی دستاوردهای عینی و پیامدهای آن نهفته است.

در اینکه اعتراضات سراسری بی‌سابقه و متمایز سال ۱۴۰۱ و تجلی و تداوم آن به شیوه‌های گوناگون در سه سال گذشته تحولی ریشه‌ای بوده که لایه‌های گوناگون جامعه را درگیر کرده، به تغییرات بنیادین در گفتمان عمومی و زندگی روزمره ایرانیان انجامیده و در حوزه‌هایی مهم و تعیین‌کننده جمهوری اسلامی را بیش از هر زمان دیگر در مقابل جامعه به عقب رانده، کمتر مناقشه یا اختلاف نظری وجود دارد.

شعار «زن، زندگی، آزادی» که پیش‌تر در جنبش‌های کُردی گفته شده بود (ژن، ژیان، ئازادی)، در هنگام خاکسپاری ژینا در آرامستان آیچی سقز سر داده شد و نه تنها نام مهسا را به اسم رمزی ملی بدل کرد، بلکه مهم‌تر از آن، راهی گشود که این شعار و مطالبات گسترده و عمیق خلاصه و فشرده‌شده در سه کلمه آن در تبادل و تعاملی خلاقانه در ایران بر اساس تجربه زیسته ایرانیان و داشتن پیشینه‌ای به قدمت انقلاب مشروطه تکامل بیابد؛ به‌گونه‌ای که نه تنها به‌عنوان شعاری ملی پذیرفته شود، بلکه در سطح جهانی نیز با روایت و تفسیر ایرانی آن درک گردد.

این شعار نه تنها تبعیض جنسیتی، بلکه لگدکوب کردن کرامت انسانی شهروندان و کلیت جمهوری اسلامی و هنجارهای مستقر را به شکلی رادیکال اما عمیقا مسالمت‌آمیز به چالش کشید. خواست ملی متجلی شده در این شعار در تقریبا تمامی حوزه‌ها قدرت حاکم را ناگزیر ساخته که با همه خشونت عریانش از روی ناچاری به درجاتی از عقب‌نشینی تن دهد و گاه حتی چنان امتیازاتی بدهد که تحقق آن در سالیانی نه چندان دور خود یک انقلاب تمام‌عیار توصیف می‌شد: درست مانند آنچه در مورد حجاب اجباری رخ داد.

به همین دلیل است که بسیاری از ناظران، با تاکید بر آثار ماندگار و دستاوردهای عینی این حرکت، آن را «انقلاب زن، زندگی، آزادی» می‌نامند.

مفهوم انقلاب و مصادیق آن از زمان انقلاب آمریکا و مهم‌تر از آن انقلاب فرانسه تا امروز دچار تغییرات و دگردیسی‌های عمده‌ای شده و از جمله موجب شده که بین مفاهیم کلاسیک انقلاب در قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی، و مصادیق آن در قرن بیست و یکم شکاف‌ها و تفاوت‌های معناداری شکل بگیرد.

در تعاریف جامع‌تری که قابلیت تبیین و توضیح حرکت‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در جهان دگرگون‌شده امروز را دارند، «انقلاب» در معنایی گسترده‌تر و نه صرفا معطوف به آخرین مرحله آن یعنی در هم شکستن نظم سیاسی مستقر و تاسیس یک نظام سیاسی جدید فهمیده و به کار برده می‌شود.

در این نگاه، فارغ از میزان کامیابی در برانداختن حکومت موجود و استقرار حکومت مطلوب در آغاز یا نیمه راه، طیفی گسترده از تغییرات عمیق و بنیادین فرهنگی و اجتماعی، جایگزینی‌های غیرقابل بازگشت در نظام ارزشی در متن جامعه، و دستاوردهای عینی و ملموسی که به‌روشنی جامعه و مناسبات آن با حکومت را به پیش و پس از خود تقسیم می‌کند، به‌مثابه اجزا و پیامدهای «انقلاب» در نظر گرفته می‌شوند.

از این منظر انقلاب زن، زندگی، آزادی گرچه بر بستر تحولات سیاسی و اجتماعی و جنبش‌های اعتراضی گذشته شکل گرفته اما هم از نظر تئوریک و منظومه فکری و ارزشی خود و هم از نظر دستاوردهای عینی و موثر واجد ویژگی‌های منحصربه‌فردی است که آن را در جایگاهی متفاوت و متمایز می‌نشاند.

تاکید صرف بر بقای جمهوری اسلامی سه سال پس از آغاز این انقلاب می‌تواند به نادیده گرفتن دستاوردهای فوق‌العاده‌ای بینجامد که در عمل، هم چهره جامعه و هم ماهیت مناسبات میان مردم و حاکمان را تغییر داده و زمینه را بیش از هر زمان دیگر برای برانداختن حکومت موجود و تاسیس نظام سیاسی جدید با هنجارهایی مبتنی بر شعار «زن، زندگی، آزادی» فراهم ساخته است.

به همین دلیل، به همان اندازه که آسیب‌شناسی رویدادها و زمینه‌های آنها اهمیت دارد، دیدن و به‌رسمیت شناختن موفقیت‌ها و تاکید بر آنها نیز نه تنها برای به فرجام رساندن انقلاب بلکه برای بنیان نهادن حکومتی سکولار، دموکراتیک و متعهد به اعلامه جهانی حقوق بشر ضرورت دارد.

الف: دستاوردها

با وجود سرکوب شدید و خونین، تا همین جا نیز انقلاب زن، زندگی، آزادی پیروزی‌های بزرگی داشته است که می‌توان از اصلی‌ترین آنها در چند حوزه نام برد:

۱- پایان حجاب اجباری و زوال حکومت در خیابان

مهم‌ترین دستاورد انقلاب، شکست یکی از اصلی‌ترین ابزارهای کنترل اجتماعی جمهوری اسلامی و عقب‌نشینی عملی حاکمیت در موضوع حجاب اجباری بوده است. بر اساس مشاهدات میدانی و گزارش‌های رسانه‌های داخلی و خارجی، درصد قابل توجهی از زنان در شهرهای بزرگ و کوچک بدون حجاب در مکان‌های عمومی حاضر می‌شوند. حتی گزارش‌های رسمی اعتراف می‌کنند که «پوشش اختیاری» در حال عادی‌شدن است. این تغییر اگرچه قانونی نشده، اما از منظر اجتماعی یک انقلاب تمام‌عیار است.

اگرچه قانون رسمی همچنان پابرجاست و فشارهای مقطعی وجود دارد اما واقعیت امر آن است که حاکمیت در این حوزه شکست خورده و عقب نشسته است. حضور روزافزون زنان بدون حجاب اجباری در خیابان‌ها و اماکن عمومی، به یک واقعیت اجتماعی بازگشت‌ناپذیر تبدیل شده است. این تغییر، محصول مقاومت فردی و جمعی زنان در سه سال گذشته است و نه ناشی از اصلاحات قانونی.

در سه سال گذشته، گفتمان حاکمیت درباره‌ «زن» و «حجاب» به‌شدت تضعیف شده و در مقابل، گفتمان برابری، آزادی بدن و اختیار فردی به هنجار غالب جامعه بدل شده است.

برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، زن نه به‌عنوان «ابژه‌ای برای سیاست‌گذاری دولتی» بلکه به‌عنوان «فاعل تغییر اجتماعی» در مرکز توجه قرار گرفت. میلیون‌ها زن در سه سال گذشته نشان دادند که می‌توانند هنجارها را تغییر دهند، حتی اگر قانون و حکومت در برابرشان باشد.

۲- خروج عرصه‌های خصوصی و عمومی از کنترل جمهوری اسلامی

بازپس‌گیری خیابان به مثابه اصلی‌ترین جلوه عرصه عمومی، با وجود تداوم محدودیت‌ها در اماکن دولتی و تغییر نیافتن احکام شیعی-اسلامی به قوانین موضوعه و تدوین‌شده به دست شهروندان و نمایندگانشان، خود مستلزم در هم شکستن ساختار سنتی خانواده و خارج کردن پدر و مادرها از موقعیت همدستی اجباری با حکومت بود. جمهوری اسلامی هم با تهدید و هم با تطمیع و هم تقویت ساختارهای سنتی قدرت در خانواده، به‌مثابه اولین هسته اجتماع، برای انقیاد جامعه و تحت کنترل درآوردن سپهر عمومی، کار خود را از تجاوز به حریم خصوصی شهروندان و به‌کارگیری خانواده به‌عنوان اولین سنگر جنگ با حقوق شهروندان آغاز کرده است.

انقلاب زن، زندگی، آزادی، توامان و هم‌زمان جمهوری اسلامی را از هر دو عرصه تا حد بسیار زیادی بیرون رانده است و از جمله در خانواده‌ها، با برقراری مناسباتی جدید و مدرن، تعادلی همخوان با نیازهای نسل جوان و پدران و مادران ایجاد کرده است. این تغییر چنان رادیکال و فراگیر است که بازگشت به مناسبات پیشین را ناممکن می‌نمایاند.

۳- تغییر گفتمان عمومی

تغییر گفتمان عمومی جامعه تنها به پوشش و حجاب اجباری محدود نمانده، بلکه در یک پیروزی ساختاری، تقریبا تمامی حوزه‌های زیست اجتماعی و سیاسی شهروندان را دربرگرفته است. بسیاری از تابوها، از نقد و نفی صریح ولایت فقیه تا اعتراض به احکام شرعی مسلط، به شکلی بی‌سابقه شکسته شده‌اند. نفی تبعیض سیستماتیک که از مبانی اصلی جمهوری اسلامی است، نه تنها بر برابری زن و مرد بلکه بر برابری تمام‌عیار شهروندان ایرانی فارغ از جنسیت، دین، تبار و گرایش سیاسی آنان استوار شده است.

۴- نمایش امکان همبستگی اجتماعی و ملی

به‌رغم تلاش سازمان‌یافته جمهوری اسلامی برای شقه شقه کردن جامعه، انقلاب «زن، زندگی، آزادی» توانسته است دیوارهای جدایی میان گروه‌های مختلف اجتماعی را تا حد زیادی فرو بریزد و برای نخستین بار پس از انقلاب مشروطه، جلوه‌ای خودآگاهانه از همبستگی ملی را با تاکید بر تنوع و تکثر و به‌رسمیت شناختن و پذیرش دیگری را به نمایش بگذارد. این بستر، زنان و مردان، اقوام و اقلیت‌ها و طبقات مختلف جامعه را در مسیر یک همگرایی بی‌سابقه قرار داده و زمینه‌ساز درکی مدرن و متناسب با شرایط امروز ایران و جهان از درک و دریافت ایرانیان از ایران و مفاهیم وابسته به آن مانند کشور، ملت، دولت، زیست جمعی، آینده مشترک و سازوکارهایی شده که بقای تاریخی و سرزمینی را تضمین کرده است.

انقلاب زن، زندگی، آزادی همچنین نه تنها شکاف‌های جنسیتی، قومی، مذهبی و طبقاتی را تا حد زیادی غیرفعال کرد، بلکه برای نخستین بار باعث شد که شهروندان به‎‌شکلی آگاهانه و با پذیرش تنوع و تکثر در درون ایرانی یکپارچه، از کردستان، تا تهران، و از بلوچستان تا خوزستان در کنار هم بایستند.

۵- بازتاب و حمایت جهانی

انقلاب «زن، زندگی، آزادی» مرزهای ایران را درنوردیده و تا همین جا، حتی پیش از آنکه گام نهایی برای گذار از جمهوری اسلامی را بردارد، توانسته تاثیراتی مشابه انقلاب‌های بزرگ تاریخی داشته باشد، شعارش را جهانی کند و همدلی و همراهی جهانی را برانگیزد. این توجه و پذیرش جهانی، هم فشار مضاعفی بر جمهوری اسلامی وارد کرده و هم روحیه‌ای تازه به شهروندان ایرانی داده است که اکنون در متمایز کردن خود از حکومتی که هم در داخل و هم در خارج به ترور و جنگ‌افروزی و سرکوب و غارت شهره است، بیش از هر زمان دیگر توفیق یافته‌اند.

ب: چالش‌ها

تاکید بر دستاوردها نباید به نادیده انگاشتن آسیب‌ها و تلاش برای یافتن راه‌حل‌ها بینجامد. با توجه به مقاومت جمهوری اسلامی در برابر خواست و اراده مردم، مجموعه‌ای از دلایل و شرایط باعث شده که انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، در برداشتن گام‌های نهایی خود با چالش‌ها و پرسش‌هایی عمده و جدی نیز روبه‌رو باشد.

۱- سرکوب خونین‌

در سه سال گذشته، جمهوری اسلامی با وجود شکست‌های خفت‌بار و تاریخی چه در جنگ ۱۲ روزه و چه در حوزه سیاست‌های منطقه‌ای و ناتوانی در حفظ گروه‌های پرهزینه نیابتی‌اش در خارج از کشور، توانسته در داخل ایران به‌شکلی موثر سازمان سرکوب خود را حفظ کند. حکومت علاوه بر کشتن دست‌کم ۵۵۲ شهروند و مجروح ساختن صدها نفر و بازداشت کردن هزاران نفر در جریان اعتراضات ۱۴۰۱، از آن هنگام تا کنون بر شدت بازداشت‌ها و اعدام‌ها افزوده است.

با این همه، به‌نظر می‌رسد که به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه و عیان شدن عیار قدرت جمهوری اسلامی، سازمان آخوندی- سپاهی سرکوب با چالش‌های متعدد و عمیق رهبری، انگیزشی و ایدئولوژیک و مالی مواجه است و بخش زیادی از کارآمدی پیشین خود را از دست داده است.

۲- زیستن در وضعیت بقا

مجموعه‌ای از پیامدهای حکمرانی تقریبا نیم قرنی جمهوری اسلامی بر ایران، از جمله تورم و گرانی غیرقابل مهار و بی‌سابقه، بیکاری گسترده، گسترش فقر، فساد نهادینه شده، از بین رفتن زیرساخت‌ها، بحران انرژی و آب و برق، بحرانی شدن مسئله محیط زیست، تحریم‌ها و سرانجام جنگ، زندگی روزمره را برای اکثریت شهروندان دشوار کرده و توان کنشگری سیاسی را دست‌کم تا کنون به تعویق انداخته است.

تلاش برای بقا، اکنون به اصلی‌ترین هدف و انگیزه جمهوری اسلامی بدل و باعث شده که تمامی ابزارها و امکانات خود را برای این هدف به‌کار گیرد و در عمل توان و اراده‌ای برای حل بحران‌های هم‌زمان و انباشته‌شده نداشته باشد و به‌طور کلی حضور و کارکرد خود به‌مثابه یک حکومت عرفی در دهه سوم قرن بیست و یکم را از دست بدهد.

به‌سخن دیگر، جمهوری اسلامی با تحمیل این هزینه‌ها مردم ایران را نیز همراه خود در وضعیت تلاش برای بقا قرار داده است به‌گونه‌ای که بخش بزرگی از انرژی جامعه‌ای خسته، مضطرب و دست به گریبان با بحران‌های مختلف، صرف بقا و تاب آوردن شرایط فوق‌العاده دشوار زیستن شود و کنش‌های جمعی سامان‌یافته، به‌هم پیوسته و مستمر به‌ویژه در قالب تظاهرات و اعتراضات خیابانی کاهش یابد. ‎

۳- نبود سازمان‌دهی رسمی

ماهیت شبکه‌ای، افقی و غیرمتمرکز انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، اگرچه توانسته باعث موفقیت و کسب نتایجی مهم در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی شود اما در اعمال تغییرات بنیادین در ساختار قدرت و هدف نهایی خود یعنی برانداختن جمهوری اسلامی و تاسیس حکومتی سکولار و دموکراتیک براساس رای و نظر شهروندان ایرانی به همان اندازه موفق نبوده است. ضعف در سازماندهی و رهبری فراگیر، منسجم، پیوسته و مورد اجماع و اختلاف نظر و پراکندگی نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی هم در داخل و هم به‌ویژه در خارج از کشور در زمان افول جلوه خیابانی اعتراضات، این نقطه ضعف را پررنگ‌تر کرده است.

پ: چشم‌انداز آینده

با در نظر گرفتن دستاوردها و چالش‌ها، سه سال پس از قتل مهسا ژینا امینی و در سایه جنگ ۱۲ روزه اخیر میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، شدت گرفتن احتمال جنگی دیگر و بازگشت تحریم‌های گسترده سازمان ملل، چه افقی پیش روی انقلاب زن زندگی آزادی قرار دارد؟

به‌نظر می‌رسد که این انقلاب در این سه سال توانسته بسیاری از مطالبات و خواسته‌های خود را به‌شکلی نهادینه شده به محتوای هر تغییر و تحولی در آینده ایران بدل کند. این انقلاب توانسته شعارهایش را همگانی کند، چهره‌های خود را بیافریند، هنر ویژه خود را خلق کند و در زندگی روزمره مردم حضوری بی‌انقطاع داشته باشد.

هیچ نیروی سیاسی مخالف جمهوری اسلامی وجود ندارد که خود را، با درجات و میزانی متفاوت، همراه و ادامه‌دهنده، میراث‌دار یا دست‌کم همدل و همراه انقلاب زن زندگی آزادی نداند.

در این شرایط به‌نظر می‌رسد که هم جامعه و هم نیروهای سیاسی مختلفی که هر کدام به درجاتی بخش‌هایی از جامعه را نمایندگی می‌کنند، برای گذر از موانع و چالش‌ها به سوی افقی حرکت کنند که در آن اقدامات و ویژگی‌های زیر دیده می‌شود:

۱- نهادینه سازی مقاومت مدنی در زندگی روزمره

تا زمانی که مقاومت مدنی شهروندان و در راس آن حفظ خیابان و عرصه عمومی به دست زنان ادامه یابد، انقلاب در جلوه مادی خود رخ می‌نماید. این تاکتیک نه تنها حکومت را در وضعیت دائمی بحران مشروعیت نگه می‌دارد، بلکه به‌طور روزانه شکست جمهوری اسلامی در یکی از اصلی‌ترین سنگرهایش را به همه یادآوری می‌کند.

۲- پیوند اندام‌وار با مطالبات اقتصادی

در بحران اقتصادی همه جانبه که تصویری عینی از وضعیت «دولت شکست‌خورده» را به نمایش گذاشته، جامعه به‌طور روزانه شاهد اعتراضات صنفی و معیشتی اقشار گوناگون است. به‌نظر می‌رسد که مجموعه این اعتراضات امروز از آمادگی بیشتری برای به هم پیوستن برخوردارند به‌ویژه به این دلیل که همگی دست‌کم بر سر ضرورت گذار از جمهوری اسلامی با هم اتفاق و اشتراک نظر دارند.

۳- سازمان‌دهی و ترسیم چشم‌اندازی برای ایران پس از جمهوری اسلامی

با وجود همه پراکندگی‌ها، بلوک‌های سیاسی مختلف بیش از گذشته به ضرورت سازمان‌دهی و ارائه تصویری روشن‌تر از چشم‌انداز و آرمان خود برای ایران پس از جمهوری اسلامی پی برده‌اند. با این همه، هنوز زمینه‌های مساعد برای همگرایی و همسویی این بلوک‌های متفاوت و جدا از هم شکل نگرفته است. این وضعیت به‌ویژه تحت تاثیر کنش جمعی مردم در داخل و عامل نیروی خارجی می‌تواند هم تشدید شود و هم کمرنگ شود.

۴- جلب حمایت موثر و هدفمند بین‌المللی

مانند هر انقلاب و یا رویداد بزرگ اجتماعی و سیاسی دیگر، انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نیز تحت تاثیر نیروهای خارجی و بازیگران بین‌المللی قرار دارد. انقلاب «زن، زندگی، آزادی» توانسته پیام خود را برای آینده ایران به جامعه جهانی منتقل کند. امروز بر خلاف گذشته جمهوری اسلامی توانایی تبلیغاتی و شبکه‌های موثر خود در غرب را از دست داده و در منزوی‌ترین حالت خود به سر می‌برد.

تردیدی نیست که حمله نظامی به جمهوری اسلامی به‌دلیل درگیر کردن ایران در جنگ، می‌تواند پیامدها و صف‌بندی‌های جدیدی ایجاد کند. انقلاب «زن، زندگی، آزادی» باید دریابد چگونه از جنگی که خواسته شهروندان نبوده و به ایران و ایرانیان تحمیل شده، بیشترین بهره را برای نجات ملت و کشور ایران، کاهش هزینه‌های مادی و روانی جنگ و شکست، و رسیدن به اهداف خود ببرد.

نتیجه

اگرچه ساختار رسمی جمهوری اسلامی هنوز پابرجاست، اما انقلاب زن زندگی آزادی مشروعیت این ساختار را به‌شکلی رادیکال و غیرقابل بازگشت زیر سوال برده است. میزان مشارکت مردم در انتخابات برگزارشده از سوی حکومت در سه سال گذشته به پایین‌ترین حد تاریخی خود و بی‌اعتمادی عمومی به جمهوری اسلامی به اوج رسیده است.

در شهریور ۱۴۰۴، هم‌زمان با سومین سالگرد مهسا ژینا امینی، ایران در شرایطی خاص قرار دارد. جنگ ۱۲ روزه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، توجه افکار عمومی را بیش از گذشته به عامل خارجی جلب کرده است. جمهوری اسلامی صرفا در حال تلاش برای بقاست و با فروماندن از انجام ابتدایی‌ترین وظایف حکومت‌ها، عملا دیگر خصلت یک حکومت در معنای متعارف خود را ندارد و بیش از پیش به گروهی مانند گروه‌های نیابتی خود در منطقه شباهت یافته است.

تداوم فشارهای اقتصادی و معیشتی بی‌سابقه بخش بزرگی از جامعه را نیز در وضعیت تلاش برای بقا قرار داده است که دست‌کم در کوتاه‌مدت به کاهش کنش‌های جمعی معطوف به تغییر نظام سیاسی انجامیده است. جمهوری اسلامی همچنین به رغم آنکه در ضعیف‌ترین وضعیت خود قرار دارد می‌کوشد در «سایه جنگ» مطالبات داخلی را سرکوب کند. اما شواهد نشان می‌دهد جامعه مدنی ایران در مسیری یکسره متفاوت، همچنان اولویت را به آزادی‌های فردی، به‌ویژه مسئله زنان، می‌دهد.

سه سال پس از آغاز، انقلاب زن، زندگی، آزادی همچنان اصلی‌ترین نیروی تحول‌خواه در ایران برای گذار تمام‌عیار از جمهوری اسلامی است. اگرچه اعتراض‌های خیابانی فروکش کرده‌اند، اما تغییرات اجتماعی و فرهنگی ناشی از این جنبش بازگشت‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

اگر در اعتراضات ۱۴۰۱ شماری از دختران و زنان شجاع ایرا‌ن‌زمین روسری‌های خود را می‌سوزاندند، اکنون همین پیشگامان راندن ایران به سوی ایرانی آزاد، آباد و زیبا، پیروزمندانه آن‌گونه که خود می‌خواهند در خیابان گام می‌زنند و حوزه عمومی و خصوصی را از جمهوری اسلامی پس گرفته‌اند. این جلوه و دستاوردی از انقلاب زن زندگی آزادی است که آرام و پیوسته تا اینجا پیش آمده و با پایان بخشیدن به جمهوری اسلامی و پایه‌گذاری حکومتی سکولار و دموکراتیک، مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و رای و برابری شهروندان، برای ایران و ایرانیان به اوج می‌رسد.

خبرهای بیشتر

شنیداری