سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در قبال هنرمندان مهاجر ترکیبی از سرکوب و نمایش گشایش است؛ ممنوعیت‌های سختگیرانه با بازنمایی گزینشی و احساسی از هنرمندان محبوب همراه می‌شود تا شکاف دولت و ملت پنهان و مشروعیت سیاسی بازتولید شود.

حکومت‌ها، به‌ویژه نظام‌هایی که مشروعیت خود را عمدتا ایدئولوژیک تعریف می‌کنند، فرهنگ را به ابزاری برای کنترل اجتماعی، تثبیت قدرت و مدیریت شکاف میان دولت و ملت تبدیل می‌کنند.

در این چارچوب، جمهوری اسلامی نیز سیاستی را دنبال می‌کند که می‌تواند «دوگانه‌سازی فرهنگی» نامیده شود: ترکیبی از سرکوب سخت (سانسور، ممنوعیت، فیلترینگ ) و ارائه نمادین فرصت‌های محدود یا نمایش‌های گزینشی از سوی هنرمندان مهاجر.

این ترکیب هدفمند، تلاشی برای ایجاد تصویر ظاهری از گشایش فرهنگی است در حالی که ساختار کنترل همچنان پابرجاست.

برخی از افراد وفادار به جمهوری اسلامی مانند محمدرضا جلایی‌پور، این پدیده را در چارچوب مفهوم شکاف دولت ملت تحلیل می‌کنند؛ به عبارت دیگر، حکومتی که نمی‌تواند تضمین مشروعیت خود را از طریق آزادی‌های ساختاری فراهم کند، در عوض از مانورهای فرهنگی و احساس نوستالژیک به‌عنوان تکنیک مدیریت این شکاف بهره می‌برد.

هنرمندان مهاجر، در چنین سیاستی تبدیل به نماد می‌شوند؛ به‌خصوص کسانی که حضور رسانه‌ای محدود و احساسی‌تری دارند. آخرین نمونه گفت‌وگوی اخیر شهرام شب‌پره با علی ضیا، مجری سابق صدا و سیمای جمهوری اسلامی، است.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

بازنمایی کنترل‌شده: گفت‌وگوی شب‌پره به‌مثابه نمونه‌ای ساختارمند

مصاحبه شهرام شب‌پره با علی ضیا در سال ۲۰۲۵، اگرچه در ظاهر یک گفت‌وگوی احساسیِ شخصی درباره دلتنگی و نوستالژی برای وطن بود، اما در پرتو سیاست دوگانه‌سازی فرهنگی معنا می‌یابد.

فردی که سال‌ها از فضای رسمی رسانه‌ای داخلی به‌دلیل اقامت در لس‌آنجلس محروم بوده، ناگهان بازنمایی می‌شود، بدون تغییر ساختاری در سیاست‌های ممنوعیت. این بازنمایی در پلتفرم‌هایی با دسترسی کنترل‌شده منتشر و از سوی رسانه‌های داخلی نیز بازنشر شد.

صرف نظر از ادعاهای هنرمند درباره نداشتن ارتباط با سیاست، این منشور رسانه‌ای بخشی از یک طراحی استراتژیک است: نمایش یک بازگشت آرام و فرهنگی، از جنس احساسات غیرسیاسی که در عین حفظ چارچوب کنترل رسمی فرهنگی انتشار می‌یابد. گویی حکومت می‌گوید: «ما اجازه می‌دهیم که دلتنگی بیان شود»؛ ولی همچنان مرزها را حفظ می‌کند و هیچ‌گونه کنش معنادار سیاسی را تحمل نمی‌کند.

تلاقی کنترل و نمایش

جمهوری اسلامی تنها حکومتی نیست که به چنین راهبردی متوسل شده است. در بسیاری از نظام‌های سیاسی، به‌ویژه در دوره‌های تنش ایدئولوژیک، دولت‌ها کوشیده‌اند از هنرمندان و روشنفکران مهاجر به‌عنوان ابزار تقویت تصویر خود و گسترش نفوذ فرهنگی بهره بگیرند، در حالی که در داخل مرزهایشان فضای هنری را با سختگیری و سانسور شدید کنترل کرده‌اند.

نمونه بارز این سیاست را می‌توان در دوران جنگ سرد دید؛ زمانی که هم ایالات متحده و هم اتحاد شوروی به‌طور فعال از هنرمندان و نویسندگان دیاسپورا برای تبلیغ روایت‌های ایدئولوژیک خود استفاده می‌کردند.

در آمریکا، سازمان‌هایی مانند «کنگره آزادی فرهنگی » با حمایت پنهان نهادهای امنیتی، آثار نویسندگان مهاجر شوروی و اروپای شرقی را در سطح جهانی منتشر می‌کردند تا ارزش‌های آزادی و دموکراسی غربی را برجسته کنند. در همین حال، در داخل آمریکا فضای مک‌کارتیسم بسیاری از گرایش‌های هنری و سیاسی غیرهم‌سو را به حاشیه راند و آزادی بیان را محدود کرد.

در سوی مقابل، شوروی نیز از هنرمندان و موسیقی‌دانان مهاجر برای به نمایش گذاشتن دستاوردهای سوسیالیسم در جهان بهره می‌برد، در حالی که نویسندگانی مانند بوریس پاسترناک و آنا آخماتوا در داخل کشور به‌خاطر فاصله گرفتن از خط رسمی حزب کمونیست با سانسور، فشار و تبعید مواجه بودند.

این تجربه تاریخی نشان می‌دهد چگونه قدرت‌های سیاسی توانسته‌اند میان نمایش چهرهای باز و جذاب از فرهنگ خود در خارج و اعمال کنترل سختگیرانه بر هنرمندان در داخل کشور، تعادلی حساب‌شده برقرار کنند.

جمهوری اسلامی نیز، بازنمایی محدود هنرمندان خارج‌نشین همان‌قدر که تصویری از گشایش القا می‌کند، ممنوعیت‌های داخلی را تداوم می‌بخشد؛ بدون آنکه تغییری واقعی در آزادی فرهنگی ایجاد شود. این سیاست حتی در صورتی که رسما اعلام نشود، تقریبا همیشه با هماهنگی ضمنی وزارت ارشاد، صداوسیما یا نهادهای امنیتی انجام می‌شود.

نظریه پشت سیاست فرهنگی در ایران

شکاف دولت ملت نه فقط سیاسی که فرهنگی است. چگونه حکومتی که وابسته به مشروعیت ایدئولوژیک است، شکاف فرهنگی را مدیریت می‌کند؟ چرا اجازه می‌دهد برخی صداها ظاهر شوند، اما در عمل چیزی تغییر نمی‌کند؟

در دهه‌های گذشته، نمونه‌هایی دیده شده‌اند که به‌وضوح سیاست دوگانه‌سازی فرهنگی را انعکاس می‌دهند. برای مثال بازگشت محدود حبیب محبیان در دوران محمود احمدی‌نژاد که وعده فعالیت رسمی به او داده شد، اما اجازه برگزاری کنسرت پیدا نکرد، یا محمد خردادیان که پس از بازگشت به ایران که با محدودیت شدید و حتی بازداشت روبه‌رو شد. در مواردی حضور برخی بازیگران مانند بهمن مفید یا سعید کنگرانی در فیلم‌ها ممکن شد اما کنترل حکومت با سانسور گسترده حفظ شد.

همچنین، پخش گزینشی آثار خوانندگان «آن ور آب» در مناسبت‌های رسمی، نمونه‌ای از استفاده از نوستالژی فرهنگی برای جذب مخاطب بوده بدون آنکه تحول ساختاری رخ دهد.

این تجربیات در کنار هم الگوی تکرارشونده‌ای را نمایش می‌دهند: کسانی ممنوع می‌شوند، سپس با یک بازنمایی محدود اجازه حضور می‌یابند اما همچنان در چارچوب‌های قانونی و ایدئولوژیک کنترل می‌شوند.

این امر نشان‌دهنده تلاش مدوام حکومت برای استخراج ارزش از نمادهای مهاجر است بی‌آنکه ساختار کنترل تغییر کند. حاصل این روند تلقین وجود نوعی انسجام فرهنگی است. در این حالت، هنر مهاجر تبدیل به بازوی نرم سیاست شده است: هنرمندی خارج‌نشین در رسانه‌های تحت کنترل، نمایش داده می‌شود و دوباره به فرهنگ رسمی گره می‌خورد. این طراحی رسانه‌ای، گفتمان مشروعیت‌بخش را بازتولید می‌کند؛ نه از طریق آزادی واقعی، بلکه از طریق مدیریت احساسات. بنابراین، هنر در یک وضعیت «آزادی محدود »عمل می‌کند؛ از نگاه رسمی مجاز، اما بدون استقلال.

نقش رسانه‌های اجتماعی در تسهیم روایت و واکنش مخاطب

پیچیدگی سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی زمانی بیشتر بروز می‌کند که رسانه‌های اجتماعی هم‌زمان عرصه نمایش کنترل‌شده و صحنه مقاومت انتقادی باشند.

گفت‌وگوی شب‌پره در پلتفرم‌هایی همچون ایکس باز منتشر شد و از طریق رسانه‌های داخلی بازتاب یافت. برخی کاربران این تعامل را دلیلی بر تمایل واقعی هنرمند به پیوند مجدد با وطن دانستند، در حالی که گروهی دیگر این پدیده را نمایشی می‌خواندند برای مشروعیت‌بخشی تصاویر نوستالژیک و از آن شدیدا انتقاد می‌کردند. بنابراین رسانه‌های اجتماعی در این سیاست نقش دوگانه‌ای دارند: هم میدان اجرای پروژه فرهنگی رسمی هستند و هم ابزار نقد و افشای این پروژه‌ها.

جمهوری اسلامی دنبال چیست؟

با جمع‌بندی شواهد و تحلیل نظری، می‌توان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی اهداف چندگانه‌ای را در سیاست فرهنگی‌اش دنبال می‌کند. نخست تلاش می‌کند کنترل سختگیرانه فرهنگی در درون کشور را از طریق ممنوعیت، سانسور و خطوط قرمز روشن حفظ کند. در عین حال با ایجاد تصویر گشایش فرهنگی از طریق بازنمایی محدود و انتخابی هنرمندان مهاجر برای جذب مخاطب می‌کوشد.

هدف این است که با کاهش شکاف میان دولت و ملت، به‌ویژه در ارتباط با شهروندان خارج‌نشین، نمایشی از احساسات نوستالژیک برپا کند و پیوند فرهنگی مشترک را القا کند. این کار به باور حکومت به تقویت مشروعیت سیاسی با استفاده از هنرمندان محبوب می‌انجامد اما در قالبی که توسط حکومت تعریف و مدیریت می‌شود.

این تعامل بین کنترل داخلی و نمایش گشایش نمایشی، در چارچوبی تعریف‌شده ممکن است. هنر هنرمندان خارج‌نشین فقط زمانی پذیرفته می‌شود که قابل پیش‌بینی و هدایت باشد.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

خبرهای بیشتر

شنیداری