یائسگی (پساقاعدگی) برای زنان در جامعه‌ ما صرفا یک رویداد زیستی نیست؛ بلکه مرحله‌ای است که بدن، فرهنگ، سیاست و روان در آن به هم گره می‌خورند.

در جامعه‌ای که زنان عمدتا در چارچوب نقش‌های مادری و مراقبتی تعریف می‌شوند، بدن زن همواره حامل معناهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و تا زمانی ارزشمند تلقی می‌شود که در چرخه‌ی بازتولید و باروری حضور دارد.

به همین دلیل، مواجهه با این دوره نوعی سردرگمی فرهنگی و هویتی ایجاد می‌کند: از یک سو بدن از چرخه‌ بازتولید خارج و بی‌ثمر تلقی می‌شود و از سوی دیگر زن وارد فرآیند بازتعریف استقلال، زنانگی و خودآگاهی می‌گردد.

این وضعیت با فشارهای فرهنگی، سنتی و مذهبی همراه است: گفتمان‌های غالب، بدن زن را در این دوره به حاشیه می‌راند و با ابزارهایی مانند شرم و سکوت، تجربه‌ی آنان را محدود می‌کند؛ فشارهایی که می‌توانند اضطراب، افسردگی و کاهش عزت نفس را تشدید کنند.

علاوه بر این، نظام سلامت با تمرکز بر دوران باروری، زنانی را که در این مسیرند از دسترسی کامل به خدمات پزشکی و روان‌شناختی محروم می‌کند و نابرابری‌های طبقاتی موجود در سلامت جنسیتی را بازتولید می‌کند.

با این حال، این دوران فرصتی منحصر به فرد برای تحول و بازتعریف هویت زنانه فراهم می‌کند. زن می‌تواند از دوره سوگ نمادین بدن بارور عبور کند و با حمایت خانواده و جامعه، بدن و تجربه خود را به چیزی متعلق به خود تبدیل کند. این مرحله می‌تواند نقطه شروعی برای استقلال، آرامش و رشد درونی باشد؛ جایی که ارزش و معنا دیگر نه از نقش مادری یا نگاه جامعه، بلکه از آگاهی، انتخاب و زندگی شخصی خود گرفته می‌شود. به بیان دیگر، تغییر نگاه به یائسگی می‌تواند زمینه‌ساز بهبود سلامت، حقوق و استقلال زنان در جامعه شود و نشان دهد که این مرحله، نه پایان، بلکه فرصتی برای شکل‌گیری دوباره خود و بازتعریف زنانگی است.

تحلیل گفتمانی مذهب، سنت، و تجربه فقدان

تحلیل یائسگی/پساقاعدگی نیازمند پیوند دادن تجربه روان‌شناختی فردی زنان با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی گسترده است. در ساختارهای مردسالارانه، بدن زن غالبا ارزش و معنایش را از طریق نقش برای دیگران (خانواده، همسر یا جامعه) به دست می‌آورد، نه از طریق تجربه‌ای که متعلق به خود اوست. این نقش شامل تولیدمثل و جذابیت جنسی است.

با ورود به این دوران، زن همزمان با دو گفتمان محدودکننده مواجه می‌شود که بدن او را از جایگاه ارزشمند فرهنگی فاصله می‌دهد و احساس بی‌اهمیتی یا طردشدگی ایجاد می‌کند:

الف-گفتمان فرهنگی و مردسالارانه: فقدان ارزش

در گفتمان فرهنگی، بدن زن تا زمانی ارزشمند تلقی می‌شود که در چرخه‌ی باروری و جذابیت جنسی حضور دارد. با پایان این دوره، زن با تصاویری چون پیر شدن، پایان زنانگی یا از کارافتادگی مواجه می‌شود و اغلب احساس حذف و نادیده‌ گرفته‌ شدن می‌کند.

سیاست بدن زن در این ساختار آشکار است؛ نظام‌های سیاسی و فرهنگی با سکوت و تابو درباره این دوران گذار پیام روشنی به زنان می‌دهند: این مرحله از زندگی کم‌اهمیت است و جایی برای گفت‌وگو یا حضور فعال در جامعه ندارد. این نگرش‌ها باعث می‌شوند بسیاری از زنان تغییرات طبیعی بدن خود را با شرم و اضطراب تجربه کنند و از حمایت اجتماعی و عاطفی محروم بمانند.

ب-گفتمان مذهبی-سنتی: بازتعریف محدود نقش

در گفتمان مذهبی–سنتی نیز بدن زن از دیرباز در چارچوب احکام و آداب شرعی معنا یافته است. یائسگی به‌صورت نمادین، از دست دادن توانایی تولیدمثل است و تجربه‌ای است که فراتر از بعد بیولوژیک، زن را از نظم اجتماعی-فرهنگی تعریف‌شده دور می‌کند. در حالی که ورود به این مرحله، از سویی، جایگاه زن را در قالب نقش‌های خانوادگی (مانند مادر و مادربزرگ) بازتعریف کرده و احترام و نفوذ درون‌خانوادگی را تقویت می‌کند، از سوی دیگر، مشارکت او را در فضای عمومی و تصمیم‌گیری اجتماعی محدود نگه می‌دارد.

این تلاقی فرهنگی-مذهبی الگوهای سنتی را به چالش می‌کشد؛ امری که در سطح ناخودآگاه می‌تواند اضطراب، کاهش اعتمادبه‌نفس و حس بی ارزشی ایجاد کند. در نتیجه، یائسگی در بستر فرهنگی و مذهبی جامعه‌ی ما بیش از آن‌که صرفا یک رویداد زیستی باشد، تجربه‌ای عمیقا اجتماعی و روانی است؛ تجربه‌ای که می‌تواند همزمان منبع سوگ برای نقش‌های پیشین و فرصتی برای خودآگاهی و بازتعریف زنانگی باشد.

تجربه زیستی از سوگ تا بازتعریف خود

تجربه‌ی یائسگی/پساقاعدگی برای هر زن یک تغییر عمیق زیستی و روانی است که بسته به حمایت اجتماعی و فرهنگی، می‌تواند مسیر زندگی او را به بحران یا رشد فردی هدایت کند. کاهش هورمون‌های استروژن و پروژسترون بر خلق‌وخو، حافظه، تمرکز و میل جنسی تأثیر می‌گذارد و ممکن است باعث نوسانات خلقی، اضطراب و مه مغزی شود.

مه مغزی اختلال موقتی در حافظه کوتاه‌مدت، کاهش تمرکز و احساس سردرگمی ذهنی ایجاد می‌کند و حتی انجام کارهای روزمره و تصمیم‌گیری را دشوار می‌سازد. این تغییرات طبیعی در فرهنگ ما گاهی با برچسب‌هایی مانند فراموشی پیری یا ضعف ذهنی زنان همراه می‌شوند و می‌توانند اعتمادبه‌نفس و تصویر ذهنی زن از خود را کاهش دهند.

با وجود تغییرات هورمونی که ممکن است خشکی واژن و کاهش میل جنسی ایجاد کند، این مرحله از زندگی فرصت روانی مهمی نیز فراهم می‌کند: رهایی از نگرانی بارداری. در این دوره، زنان می‌توانند تجربه جنسی خود را از محور تولیدمثل به محور صمیمیت، لذت و نزدیکی هیجانی منتقل کنند، به شرط آنکه شریک زندگی و محیط فرهنگی این تغییر را با آگاهی و پذیرش همراه سازند.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

این دوران همچنین مرحله‌ای از سوگ نمادین و پردازش فقدان است؛ سوگی برای نقشِ محوریِ مادرانه که زن در خدمت خانواده و مسئولیت‌های اجتماعی انجام می‌داد. با این حال، در دل همین غم، فرصت شکل‌گیری نسخه‌ جدید زن وجود دارد؛ زنی که می‌تواند دوباره معنا و هویت خود را بازسازی کند.

پساقاعدگی لحظه‌ای است که زن می‌تواند با بدن خود دوباره آشنا شود، بدنی که متعلق به خودش است، نه برای دیگران. در این مرحله، تجربه زن می‌تواند از محور خواست و انتظار جامعه به محور خواست و تصمیم‌گیری شخصی منتقل شود. اگر این تغییر با حمایت خانواده و پذیرش اجتماعی همراه باشد، به شکل‌گیری استقلال و اعتمادبه‌نفس واقعی منجر می‌شود.

توانمندی زنان در این دوره نتیجه تعامل میان خودآگاهی فردی و حمایت جمعی است. هرچه جامعه و خانواده فضایی امن برای بازگو کردن و تجربه کردن این مرحله فراهم کنند، زن می‌تواند از سوگ نمادین به رشد شخصی و روانی برسد، مرحله‌ای که در آن استقلال، آرامش و اعتمادبه‌نفس جایگزین حس از دست دادن و بی ارزشی می‌شود.

سیاست‌های سلامت، محدودیت‌های ساختاری

مشکلات یائسگی/پساقاعدگی مجموعه‌ای از پیچیدگی‌های زیستی، روانی، اجتماعی و اقتصادی است که به بحران ساختاری در نظام سلامت و سیاست عمومی منجر شده است.

کمبود آموزش عمومی و منابع کافی برای مراقبت از زنان در این دوران، نشان می‌دهد که بدن زن پس از خروج از چرخه‌ باروری، از دیدگاه سیاست عمومی کم‌اهمیت تلقی می‌شود و از حمایت‌های لازم محروم می‌ماند.

نقد ساختاری و تشدید نابرابری ها

اولویت‌بندی سیاستگذاران: نظام سلامت به دلیل تمرکز بر سلامت مادر و کودک، خدمات تخصصی، مشاوره روان‌شناختی و پوشش بیمه‌ای برای مشکلات جسمی و روانی این دوران را در حاشیه قرار می‌دهد. در نتیجه، سلامت زنان پس از پایان باروری کمتر دیده می‌شود و ارزش‌زدایی می‌شود.

تشدید نابرابری‌های طبقاتی: زنان در این مرحله، به‌ویژه در مناطق محروم و روستاها، دسترسی کمی به داروهای هورمونی و خدمات مشاوره دارند. این وضعیت نه‌تنها کیفیت زندگی آنان را کاهش می‌دهد، بلکه نابرابری‌های جنسیتی و طبقاتی را تشدید می‌کند، زیرا زنان شهری یا طبقات بالاتر به خدمات خصوصی دسترسی بیشتری دارند.

درمان تک‌بُعدی: بدون توجه به ابعاد فرهنگی و اجتماعی، پساقاعدگی غالبا به عنوان یک مسئله صرفا هورمونی دیده می‌شود و درمان‌ها معمولا تنها علائم فیزیکی را هدف می‌گیرند، در حالی که تجربه زنان در این دوره شامل ابعاد روانی، اجتماعی و هویتی گسترده‌ای است که نادیده گرفته می‌شوند.

راهکارها: از آگاهی تا بازسازی ساختاری

برای عبور از بحران و حمایت واقعی از زنان در این دوران، لازم است مداخلات چندجانبه، هماهنگ و ساختاری انجام شود:

حمایت‌های بهداشتی و سیاستی: سیاست‌های سلامت باید به نیازهای زنان در این دوران توجه بیشتری داشته باشند. لازم است خدمات درمانی و مشاوره‌ای، مانند درمان‌های هورمونی، مشاوره روان‌شناختی و داروهای لازم، تحت پوشش بیمه قرار بگیرند تا همه زنان، بدون توجه به وضعیت اقتصادی، بتوانند از آن‌ها استفاده کنند. همچنین آموزش‌های علمی و درست درباره این دوران باید در دسترس زنان و خانواده قرار گیرد تا آگاهی عمومی افزایش یابد.

تغییر نگاه فرهنگی و اجتماعی: دوران پساقاعدگی باید از سکوت و شرم بیرون بیاید و به‌عنوان مرحله‌ای طبیعی و ارزشمند از زندگی زن شناخته شود. رسانه‌ها، مدارس و خانواده‌ها نقش مهمی در تغییر این نگاه دارند. گفت‌وگو و آموزش می‌تواند باعث شود زنان با اعتمادبه‌نفس بیشتری درباره تجربه خود صحبت کنند و مردان نیز یاد بگیرند در این دوران همراه و پشتیبان باشند.

حمایت روانی و عاطفی: روان‌درمانی و گروه‌های حمایتی می‌توانند به زنان کمک کنند تا احساسات و هیجانات ناشی از تغییرات بدن خود را بهتر درک و مدیریت کنند. گفت‌وگو در محیطی امن، حضور در کارگاه‌های آموزشی و حمایت خانواده، به زنان کمک می‌کند تا احساس ارزشمندی و آرامش بیشتری داشته باشند و مرحله جدیدی از رشد شخصی و استقلال را تجربه کنند.

نقد واژه

ما گاهی از واژه‌ یائسگی استفاده کردیم، با وجود بار منفی تاریخی آن که با کاهش باروری و یأس همراه بوده است، تا ضرورت نقد این گفتمان عمومی را نشان دهیم. هدف ما این است که به جای آن از اصطلاحات توانمندساز مانند دوران پساقاعدگی استفاده کنیم و این مرحله از زندگی را با آزادی، خودآگاهی و فرصت رشد فردی تعریف کنیم.

خبرهای بیشتر

شنیداری