پیامهای رسیده به ایراناینترنشنال از سختیهایی حکایت دارند که برای صدها هزار ایرانی دارای معلولیت به بخشی ثابت از زندگی روزمره تبدیل شده است؛ چالشهایی که نه نتیجه «تصادف»، که محصول سالها بیتوجهی ساختاری، تبعیض مزمن و فروپاشی کامل نظام حمایت اجتماعی در جمهوری اسلامی است.
به پیشنهاد سازمان ملل متحد، سوم دسامبر هر سال بهعنوان روز جهانی افراد دارای معلولیت تعیین شده است؛ مناسبتی که در سال ۱۹۹۲ با هدف جلب توجه افکار عمومی و دولتها به حقوق و کرامت بیش از یک میلیارد انسان دارای معلولیت در جهان به تصویب رسید.
چنین روزی قرار است یادآور شود که معلولیت صرفا یک مساله فردی یا پزشکی نیست، بلکه موضوعی حقوقمحور و اجتماعی است و دولتها موظف هستند موانع دسترسی، تبعیض ساختاری و نابرابریهای پیشروی این گروه را کاهش دهند.
این در حالی است که به گفته بهروز مروتی، فعال حقوق افراد دارای معلولیت، بیش از ۹۵ درصد معلولان در ایران زیر خط فقر مطلق هستند.
پیامهای رسیده به ایراناینترنشنال از سختیهای طاقتفرسای زندگی این شهروندان در ایران حکایت دارند.
بسیاری از معلولان در پیامهای خود تاکید کردند مشکلاتشان «نه استثنا»، بلکه واقعیتی فراگیر است؛ از نبود تجهیزات حیاتی و خدمات توانبخشی گرفته تا فقر شدید، انزوا، ناتوانی در تردد، هزینههای سرسامآور درمان و بیپاسخ ماندن نیازهایی که در بسیاری از کشورها بدیهی و اولیه تلقی میشوند.
یکی از مخاطبان که معلولیت شدید دارد، روایت خود را اینگونه آغاز کرد: «۱۳ سال است نتوانستهام یک ویلچر بگیرم. نامهنگاری به استان و تهران و بهزیستی هیچ نتیجهای نداشته. پول پوشک، سوند، دارو و وسایل پزشکی روزبهروز گرانتر میشود. ماندهام چه کنم.»
او افزود شرکت در برنامههای روز جهانی معلولان برای او «چیزی جز حسرت» به همراه ندارد.
در پیام دیگری، یک جانباز جنگ ایران و عراق نوشت: «حتی فرزندانم و همسرم ترکم کردند. حق دارند؛ چه کسی میتواند با کسی که یکسره نفسنفس میزند و سرفه میکند، زندگی کند؟ از این بیمارستان به آن بیمارستان میبرند و خسته شدهاند.»
او تاکید کرد دولت درگیر «فلسطین و کشورهای دیگر» است و زندگی جانبازانی مثل او «دیگر اهمیتی ندارد».
شهروند دیگری که معلولیت جسمی-حرکتی دارد، در پیامی گفت بهجای دریافت حمایت، اکنون «در دادگاه» با سازمان بهزیستی درگیر است: «جرمم افشای املاک سازمانی است که ۱۰ سال است به افراد غیرمعلول با اجاره ماهی ۳۰ هزار تومان دادهاند.»
او ادامه داد: «نهتنها ما را حمایت نمیکنند، بلکه اگر حقمان را بخواهیم، علیهمان پرونده میسازند.»
بسیاری از شهروندان نیز از نبود امکانات اولیه برای تردد معلولان در شهرها نوشتند.
یکی از مخاطبان گفت: «هیچیک از وسایل حملونقل عمومی مناسبسازی نشدهاند. حتی پیادهروها اختلاف سطح دارند و برای من سالمند خطرناک هستند، چه برسد به افراد معلول. اگر بگویم هیچ امکاناتی ندارند، اغراق نکردهام.»
چند پیام دیگر از فقر ساختاری و نبود هرگونه فرصت شغلی حکایت دارند. یک معلول ضایعه نخاعی نوشت: «سالهاست از خانه بیرون نرفتهام. توانایی کار دارم، اما نه توانبخشی هست و نه مجوز کار پیمانکاری میدهند. اینجا زندان است.»
او همچنین از افسردگی، زخم بستر و ناتوانی در تامین ابتداییترین نیازهای خود خبر داد.
روایتها تنها به مشکلات درمانی، معیشتی و تردد محدود نیست. بسیاری از پیامها به تبعیضی عمیق اشاره میکنند که «ریشه در ساختار قدرت» دارد.
فردی که با معلولان دستفروش در بازارهای تهران آشنایی دارد، از فعالیت آنها در سرما، گرما و باران گفت: «۴۰ سال است چند معلول را میشناسم که در خیابان دستفروشی میکنند. هیچ امکاناتی ندارند. داروهایی که قبلا رایگان یا ارزان بود، حالا نایاب و گران شده.»
در میان پیامها، جانباز دیگری که نوجوانیاش را در جنگ و جوانیاش را در بیمارستان گذرانده، چنین گفت: «این حکومت سلام ما را علیک نمیدهد، چه برسد به معلولانی که جانباز نیستند. هیچ راهی نیست جز اینکه این حکومت عوض شود تا دوباره کشور جان بگیرد.»
در بسیاری از پیامها، خشم و ناامیدی موج میزند. یک مخاطب با انتقاد از رویکرد جمهوری اسلامی نوشت: «اینها به هیچکس رحم نکردهاند. نه حقوق معلولان را رعایت میکنند، نه به طبیعت احترام میگذارند.»

