طرح انتقال آب خلیج فارس به تهران تازه‌ترین نسخه از همان نسخه‌هایی است که در چهار دهه گذشته بارها نوشته شد و هیچ‌وقت درمان نکرد؛ نسخه‌هایی شبیه سدسازی‌های بی‌حساب، انتقال آب به فلات مرکزی، لوله‌کشی از دریای عمان، شیرین‌سازی در مقیاس صنعتی یا آب‌رسانی اضطراری به اصفهان.

هر بار یک پروژه عظیم، یک عدد حیرت‌انگیز و یک وعده فوری. و درست پشت همه آن‌ها، همان الگوی تکراری: پروژه‌های میلیاردی، پیمانکاران رانتی و دستاورد نزدیک به صفر.

این طرح تازه هم تفاوتی ندارد. از همان ابتدا معلوم است؛ انتقال آب از هزاران کیلومتر، عبور از رشته‌کوه‌های زاگرس، شیرین‌سازی پرهزینه و مصرف انرژی که خودش ایران را به زانو درمی‌آورد.

کارشناسان، از متخصصان محیط زیست تا مهندسان آب، یک جمله مشترک دارند: این طرح نه اقتصادی است، نه محیط‌ زیستی، نه فنی.

اما برای سیستم پیمانکاری سپاه همه چیز است؛ همان جایی که پروژه‌های شکست‌خورده معمولا آغاز می‌شوند.

در واقع، انتقال آب به تهران طرحی تازه نیست. در دهه‌های گذشته، طرح انتقال آب از دریای خزر با صدها میلیون دلار هزینه مطرح شد و بعد از سال‌ها رفت‌وآمد، حتی به مرحله اجرا هم نرسید.

طرح انتقال آب از خلیج فارس به یزد و کرمان سال‌هاست پول می‌بلعد، اما بحران آب در همان استان‌ها عمیق‌تر شده است.

پروژه انتقال آب به فلات مرکزی که قرار بود نجات‌بخش باشد، بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان بلعید و هیچ‌یک از اهداف آن تحقق پیدا نکرد.

همه این طرح‌ها یک نقطه مشترک دارند: پول‌های عظیم، خروجی‌های ناچیز و انبوهی گزارش محرمانه که نشان می‌دهد پیمانکاران نزدیک به سپاه بیشترین سود را برده‌اند.

در این میان تهران تشنه‌تر می‌شود، تشنه آب و تشنه مدیریت. سال‌ها هشدار درباره مصرف بی‌حد، نبود بازچرخانی صنعتی، فرسودگی ۳۰ تا ۴۰ درصدی شبکه آب‌رسانی و برداشت بی‌ضابطه از سفره‌های زیرزمینی، این شهر را به پایتخت فرونشست تبدیل کرده است.

امروزه دشت تهران با سرعتی فراتر از استانداردهای جهانی فرو می‌رود، اما نسخه‌ای که ارائه می‌شود «پروژه‌های عظیم» است، نه اصلاحات بنیادی.

دقیق‌تر که بنگریم، طرح انتقال آب خلیج فارس به تهران اصلا مرتبط با آب نیست؛ درباره «چپاول» است؛ درباره شبکه‌ای از پیمانکاران است که هر بحران را به فرصت تبدیل می‌کنند.

هر پروژه چندده هزار میلیاردی یک جابه‌جایی ثروت به شمار می‌رود. در همین سال‌ها، پروژه‌هایی از جمله «سامانه گرمسیری»، «سد گتوند»، «چابهار–زاهدان»، «فاضلاب پایتخت»، و حتی پروژه‌های آب اصفهان، میلیاردها دلار هزینه داشتند و بسیاری از آن‌ها یا شکست خوردند یا بحران را تشدید کردند.

نمونه روشن: سد گتوند. ۳ هزار میلیارد تومان هزینه ساخت آن بود، هزاران میلیارد تومان ضرر زد، شوری کارون را بالا برد و حتی امروز هزینه پاکسازی‌اش از هزینه ساخت اولیه بیشتر است.

نمونه دیگر: انتقال آب اصفهان و یزد؛ پروژه‌هایی که اختلافات اجتماعی و زیست‌محیطی ایجاد کردند و حتی یک لیوان آب پایدار هم به مصرف‌کننده نهایی نرساندند.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

با این سابقه، طرح انتقال آب خلیج فارس به تهران نشانه‌ای است از اینکه مدیریت آب در ایران اسیر همان چرخه‌ای شده که اقتصاد، محیط زیست و زیرساخت‌ها را به این نقطه رسانده: چرخه بحران‌سازی، پروژه‌سازی، بودجه‌خواری.

واقعیت این است که اگر همین پول‌ها صرف بازچرخانی صنعتی می‌شد، تهران امروز یکی از امن‌ترین شهرهای آبی منطقه بود. اگر شبکه فرسوده تعمیر می‌شد، ۳۰ درصد آب شهری هدر نمی‌رفت. اگر مصرف سفره‌های زیرزمینی کنترل می‌شد، تهران شهر فرونشست و ترک‌های زیرزمینی نبود.

اما هیچ‌کدام از این‌ها سودی برای شبکه پیمانکاری نزدیک به قدرت ندارد. جمهوری اسلامی این بار هم صورت مساله را تغییر داده است؛ بحران آب را تبدیل کرده به «پروژه‌ای بزرگ، هیجان‌انگیز، قابل رانت»، نه به «سیاستی پایدار، علمی، مبتنی بر اصلاح ساختار».

در نهایت، آب به تهران نمی‌رسد؛ اما بودجه به کسانی که حکومت می‌خواهد برسد، می‌رسد. و این همان داستان تکراری ایران در ۴۵ سال گذشته است.

کشوری که می‌توانست با مدیریت علمی، امروز صاحب بهترین سیستم آب‌رسانی خاورمیانه باشد، گرفتار سیستمی است که بحران را مصرف می‌کند.

آب هم مانند برق، هوا، آموزش، سلامت و اقتصاد، تبدیل شده به منطقه اختصاصی شرکت‌های شبه‌دولتی و نیروهای امنیتی. پس مساله تنها انتقال آب نیست؛ مساله انتقال «ثروت» است.

تا زمانی که حکومتی تشنه پول، تشنه رانت و تشنه پروژه‌های بی‌حساب است، ایران همیشه تشنه خواهد ماند.

خبرهای بیشتر

شنیداری