«نقطه گریز» مستند تازه‌ای است از بنی(بنفشه) خشنودی که به تازگی در جشنواره بین‌المللی فیلم وین(ویناله) به نمایش درآمد؛ فیلمی که انقلاب را از منظر شخصی یک خانواده می‌کاود تا به امروز می‌رسد.

فیلمساز اتفاقات سیاسی و اجتماعی را از زمان انقلاب - زمانی که او یک کودک خردسال بوده - تا به امروز از خلال افراد خانواده‌اش توضیح می‌دهد و این جنبه‌های گوناگونی از وقایع را در برمی‌گیرد؛ از وقوع انقلاب تا اعدام‌های دهه شصت، از جنگ تا خیزش‌ مردم در سال ۱۳۸۸ و بالاخره جنبش مهسا.

فیلم در زمان‌های مختلف و در سال‌های متمادی فیلمبرداری شده و برخی تصاویر از جمله تظاهرات مردم در سال ۱۳۸۸ با دوربین خود فیلمساز ضبط شده‌اند، ضمن این‌که تصاویر آرشیوی هم مورد استفاده فیلمساز قرار گرفته‌اند.

بنی خشنودی درباره شکل‌گیری این فیلم می‌گوید: «این فیلم سال‌هاست که در ذهن من بود؛ از زمان اتفاقات دهه شصت. اما از زمانی که تصمیم گرفتم دیگر ایران نروم- و ده سال است که نرفته‌ام- می‌خواستم فیلمی در مورد این دوری و تبعید از ایران بسازم. به ویژه به این دلیل که خیلی‌ها مجبور شده‌اند که از ایران بیرون بیایند اما طبیعی است که رابطه ما با کشورمان هیچ وقت قطع نمی‌شود. تصاویری که سال‌ها گرفته بودم یک جورهایی حافظه خودم است و یک جورهایی هم حافظه‌ای از زمانی که گذشته و ناپدید شده. می‌خواستم فیلمی درباره ایده زمان و ایده حافظه بسازم.»

فیلم به ترتیب تاریخی جلو نمی‌رود و در واقع هیچ ترتیب زمانی ندارد. زمان در فیلم به شکل‌های مختلف شکسته می‌شود و در واقع فیلمساز گاه حتی می‌خواهد زمان را متوقف کند؛ با صحنه‌های طولانی مختلفی مثلاً از خیابان‌های تهران که قرار است بخش‌های مختلف فیلم را به یکدیگر پیوند بزند:«بنیامین در نوشته‌هایش تاریخ و سیاست را این طور نگاه می‌کرد که ما در یک جایی ایستاده‌ایم که مرتب تکرار می‌شود و دور خودش می‌چرخد. برای من هم در فیلم این ایده خیلی مهم بود که تصاویر به ترتیب تاریخی دیده نشوند، اما همه این‌ها مثل نخ‌های یک فرش یا یک پارچه به یکدیگر وصل هستند.»

گفت‌و‌گوی ابتدایی فیلمساز با خاله مادرش مهم‌ترین بخش فیلم را شکل می‌دهد، جایی که شوخی‌های یک شخصیت جذاب به وقایع تلخ اجتماعی می‌رسد و زن سالخورده- که بعدتر با رسیدن بسته‌ای از او به آدرس خانه فیلمساز می‌فهمیم که درگذشته است- روایت شخصی خودش را از مواجهه با انقلاب می‌گوید، آن هم از طریق بریده روزنامه‌هایی که خودش به دقت جمع کرده و در یک آلبوم نگهداری می‌کند. او با رسیدن به تصویر اعدام فرخ‌رو پارسا(وزیر آموزش و پرورش در کابینه هویدا) می‌گوید که با او دوست بوده و با هم به پیک‌نیک می‌رفته‌اند:«گونی کردند سرش و کنار یک فاحشه دارش زدند»!

وقایع انقلاب با وقایع دهه شصت گره می‌خورد، باز از طریق خانوادگی: جایی که دخترعموی مادر فیلمساز اعدام می‌شود:«من دو سال قبل از انقلاب به دنیا آمدم، برای همین زندگی شخصی ما را از اتفاقات سیاسی و اجتماعی نمی‌توان جدا کرد. حتی اگر بخواهیم کاری انجام ‌دهیم که بیرون از این اتفاقات قرار بگیرد، باز نمی‌توانیم. نمی‌گویم که باید مستقیم درباره مسائل اجتماعی و سیاسی صحبت کرد، اما فکر می‌کنم ناخودآگاه این‌ها وارد کار می‌شود. این اتفاقاتی که مال خانواده خود من هستند، تنها برای من و افراد خانواده‌ام نیستند. اینها اتفاقات جمعی هستند و فکر می‌کنم این شخصی کردن این اتفاقات باعث می‌شود که هر کس یک قدم روایت آنها را جلو ببرد.»

فیلمساز سعی می کند یک دفترچه خاطرات خانوادگی تصویری را با وقایع ایران پیوند بزند، از جمله اعتراضات سال ۱۳۸۸ که خود او در آن زمان در خیابان‌های ایران حضور داشته و تصاویرش را ضبط کرده است، تصاویری که حالا قطع می‌شوند به تصاویر روزمره زندگی مردم:« در عرض ۱۵ سال از اتفاقات کوچک و روزمره – مثل تمیز کردن یک ایوان یا جمع کردن یک چیزی در سطح شهر- تصویر گرفته‌ام و ریتم این کارها را در فیلم حفظ کرده‌ام. ریتم آرامی است در جای شلوغ و پرهیجانی مثل ایران. فیلم من چون در مورد زمان، تاریخ و حافظه است، همین ریتم کند برایم مهم بود. مثلاً یک تراولینگ داریم که دو دقیقه است و کات ندادم چون در هر لحظه یک اتفاقی دارد می‌افتد. این فیلم یک جورهایی دفتر خاطرات من است از تهران، شهری که وقتی بچه بودم از آن جدا شدم.»

خبرهای بیشتر

شنیداری