چرا در جامعه ایران وقتی اتهامی درباره خشونت جنسی یک چهره شناخته‌شده مطرح می‌شود، واکنش عمومی نه بر پایه عدالت، بلکه بر اساس محبوبیت، نفرت یا شایعات شکل می‌گیرد؟

انتشار خبر اتهام تجاوز جنسی علیه پژمان جمشیدی، چهره محبوب فوتبال و سینما، جامعه ایران را در شوک فرو برد. کاربران شبکه‌های اجتماعی در چند ساعت به قطب‌هایی متضاد تقسیم شدند: گروهی که از جمشیدی دفاع کردند، گروهی که برای قربانی حمایت خواستند و گروه کوچک‌تری که خواستار تحقیقات بی‌طرفانه شدند.

واکنش‌های کاربران، نشانه‌ بحرانی ریشه‌دارتر است: فرهنگ مصونیت سلبریتی‌ها، ضعف نظام پاسخ‌گویی اخلاقی و نقش رسانه‌های غیررسمی در شکل‌دهی افکار عمومی.

محبوبیت به‌مثابه سپر در برابر قضاوت

عمده هنرمندان سینما و تلویزیون و دیگر چهره‌های شناخته‌شده متاثر از تصویری که از خود در فضای عمومی می‌سازند، مادامی که درگیر حواشی سیاسی و جنجال‌های رسانه‌ای نشوند در ذهن مخاطبان تصویری مثبت و مورد احترام دارند.

همین تصویر باعث می‌شود بسیاری از مردم ناخودآگاه در برابر خبر اتهام یک چهره هنری محبوب، موضع دفاعی بگیرند: «محاله همچین کاری کنه، این همه سال هیچ‌کس ازش بد نگفته.»

این واکنش، فقط ناشی از علاقه نیست، بلکه ریشه در فرهنگ قهرمان‌سازی بی‌خطر دارد که جامعه ایران، در خلأ الگوهای اخلاقی قابل اعتماد برای خود می‌سازد.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

برای مثال، در دهه‌های اخیر چهره‌هایی مانند علی دایی یا برخی هنرمندان به‌دلیل موفقیت‌ها و برخی مواضعشان به‌عنوان قهرمان ملی دیده شده‌اند اما این قهرمان‌سازی گاهی مانع نقد رفتار می‌شود؛ چون در نظامی که چهره‌های سیاسی، مذهبی و حتی ورزشی یکی پس از دیگری بی‌اعتبار می‌شوند، مردم به چهره‌هایی پناه می‌برند که «بی‌حاشیه»‌اند.

محبوبیت این چهره‌ها، گاهی جای عدالت را می‌گیرد: مردم ترجیح می‌دهند باور نکنند تا تصویر ذهنی خود را از دست ندهند.

برخی نیز به اتهامات با دیده تردید می‌نگرند؛ نه فقط به‌دلیل محبوبیت متهم، بلکه به‌دلیل اتهامات نادرست گذشته (مانند پرونده‌های جنجالی در فضای مجازی که بعدا تکذیب شدند).

این بی‌اعتمادی، خود نتیجه نبود شفافیت نهادی و شایعات گسترده در پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام، تلگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی است.

مصونیت سلبریتی در برابر نقد

در نبود نهادهای مستقل و شفاف، سلبریتی‌ها در ایران از نوعی مصونیت غیررسمی برخوردارند.

رسانه‌های رسمی از پرداختن به پرونده‌های اخلاقی چهره‌ها خودداری می‌کنند تا متهم به «سیاه‌نمایی» یا «تخریب» نشوند. رسانه‌های دیگر نیز اغلب از ترس شکایت یا محدودیت، از طرح جزییات طفره می‌روند.

در نتیجه، میدان برای فضای مجازی باز می‌ماند؛ فضایی که در آن، نه استاندارد روزنامه‌نگاری رعایت می‌شود و نه حریم قربانی حفظ.

برای مثال، در پلتفرم‌هایی مانند تلگرام، اخبار غیر‌رسمی با سرعت منتشر می‌شوند و اغلب بدون بررسی صحت، به قضاوت‌های شتاب‌زده منجر می‌شوند.

در این میان، چهره‌های مرد مشهور بیش از دیگران از مصونیت بهره‌مند می‌شوند چون ترکیب جنسیت، شهرت و قدرت اقتصادی، آنان را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتوانند کنترل روایت را در دست بگیرند.

در فرهنگی که هنوز قربانی خشونت جنسی را زیر سؤال می‌برد، دفاع از مرد محبوب ساده‌تر از باور خشونت اوست. همین امر باعث می‌شود بسیاری از زنان قربانی، حتی اگر حقیقت را بگویند، از ترس قضاوت عمومی سکوت کنند.

سلبریتی و رابطه‌ یک‌سویه‌ قدرت

محبوبیت در ایران اغلب همراه است با فاصله طبقاتی و قدرت اجتماعی. ستاره‌ سینما یا بازیکن فوتبال، در برابر طرفداران یا همکارانش نه فقط مشهور، بلکه صاحب نفوذ است: او می‌تواند مسیر شغلی دیگران را تغییر دهد، در رسانه‌ها اثر بگذارد و حتی افکار عمومی را علیه کسی شکل دهد.

این ساختار نابرابر، زمینه‌ساز سوءاستفاده است.

در بسیاری از کشورها مانند آمریکا، فارغ از جنبش MeToo#، قوانین دقیق‌تری درباره رضایت جنسی، روابط کاری و مرزهای حرفه‌ای وجود دارد که سوءاستفاده‌ها را کاهش داده یا قابل پیگیری کرده است اما در ایران، چنین ضوابطی مبهم یا عملا غایب‌اند.

از همین رو، روابط قدرت در محیط‌های فرهنگی و ورزشی می‌تواند به‌راحتی به خشونت ساختاری تبدیل شود؛ خشونتی که معمولا با عبارت‌هایی مانند «سوء تفاهم» یا «رابطه دوطرفه» پنهان می‌شود.

فقدان نظام حقوقی روشن در زمینه خشونت جنسی

ایران هنوز هیچ تعریف قانونی دقیقی از «رضایت جنسی» ندارد. تجاوز در قانون فقط به معنای رابطه‌ جنسی بدون رضایت با دخول تعبیر می‌شود و بسیاری از اشکال دیگر خشونت، از جمله آزار کلامی، لمس ناخواسته یا سوءاستفاده از موقعیت شغلی، اساسا جرم‌انگاری نشده‌اند.

برای مثال، در پرونده‌های مشابه، شکایت‌کنندگان اغلب با موانعی مانند فقدان شواهد ملموس یا طولانی بودن روند قضایی روبه‌رو می‌شوند.

در نتیجه شکایت از چهره‌ای قدرتمند نه‌ تنها دشوار بلکه خطرناک است؛ چون زنان ممکن است با اتهام «افترا» یا «تشویش اذهان عمومی» مواجه شوند.

رسانه‌ای کردن ماجرا هم می‌تواند جرم تلقی شود.

نبود نهادهای حمایت از قربانیان، فقدان آموزش عمومی درباره مرزهای رضایت و تبعیض سیستماتیک در روند دادرسی، باعث می‌شود که خشونت جنسی در ایران نه دیده شود و نه پیگیری.

در پرونده‌هایی مانند آن‌چه امروز مطرح شده، مساله فقط اثبات یک جرم نیست، بلکه نبود مسیر عادلانه برای شنیده شدن صدای هر دو طرف است.

برخی خواستار تحقیقات بی‌طرفانه‌اند اما در نظام قضایی‌ای که اعتماد عمومی از آن سلب شده، مردم یا قربانی را دروغ‌گو می‌دانند یا متهم را پیشاپیش محکوم می‌کنند.

در هر دو حالت، این عدالت است که قربانی می‌شود.

فرهنگ مردسالار و سکوت ساختاری

فرهنگ عمومی به این بی‌عدالتی دامن می‌زند.

در گفتمان مردسالار مسلط، موفقیت و شهرت مردان با «حق دسترسی بیشتر» به بدن و زندگی زنان گره خورده است.

رسانه‌ها با عادی‌سازی این رفتارها، از شوخی‌های جنسیتی تا کلیشه‌های عاشقانه، تصویری از مرد قدرتمند می‌سازند که تسلطش بر زنان نشانه‌ جذابیت اوست.

در چنین فرهنگی، خشونت جنسی اغلب نه به‌ عنوان تجاوز، بلکه به‌ عنوان «خطای انسانی» دیده می‌شود.

در مقابل، رفتار زن با معیارهای اخلاقی سخت‌گیرانه سنجیده می‌شود.

بی‌اعتمادی نهادی و قضاوت توده‌ای

فروپاشی اعتماد به نهادهای رسمی باعث شده که افکار عمومی، نقش قاضی را برعهده بگیرد.

در شبکه‌های اجتماعی، هزاران نفر در عرض چند ساعت رای صادر می‌کنند؛ یا متهم را «شیطان» می‌نامند، یا قربانی را «دروغ‌گو».

این پدیده، نتیجه‌ مستقیم فقدان نهادهای مستقل رسانه‌ای و قضایی است.

برای مثال، در پرونده‌های مشابه گذشته، مانند اتهامات علیه برخی چهره‌های سینمایی، شایعات در تلگرام و اینستاگرام بدون تایید صحت، به سرعت قضاوت عمومی را شکل داده‌اند.

وقتی عدالت رسمی وجود ندارد، عدالت خیابانی جای آن را می‌گیرد اما عدالت خیابانی نه قابل اثبات است و نه پایدار.

در نهایت، جامعه وارد چرخه‌ای از شایعه و بی‌اعتمادی می‌شود که در آن هیچ‌کس مسئول نیست و هیچ حقیقتی روشن نمی‌شود.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

شکاف میان جامعه و حاکمیت در تعریف اخلاق

در سطح کلان‌تر، این پرونده آیینه‌ شکاف میان اخلاق رسمی و اخلاق اجتماعی است.

حاکمیت ایران دهه‌هاست که بر کنترل ظواهر - از پوشش زنان تا سانسور هنری - تمرکز کرده اما در عمل، نظام اخلاقی از درون تهی شده است.

وقتی فساد و ریا در ساختار قدرت نهادینه می‌شود، جامعه هم در واکنش، مرزهای اخلاقی را از دست می‌دهد.

در چنین شرایطی، پرونده‌های خشونت جنسی دیگر فقط مرتبط به رفتار فردی نیستند بلکه از «فرسودگی وجدان جمعی» سخن می‌گویند.

خبرهای بیشتر

شنیداری