در روزهای اخیر، پخش اعترافات تلویزیونی امیرحسین موسوی، فعال شبکه‌های اجتماعی، در برنامه «۲۰:۳۰» صداوسیمای جمهوری اسلامی، بار دیگر پدیده‌ای قدیمی را به مرکز توجه بازگرداند: اعترافات اجباری.

موسوی پس از انتشار این ویدیو اعلام کرد: «تقریبا تمامی جملات پخش‌شده حاصل القای بازجویان بوده و با تحریف در صداوسیما منتشر شده است.»

این مورد تازه، یادآور ده‌ها نمونه مشابه از دهه ۱۳۶۰ تا امروز است؛ اما برای فهم اهمیت آن، باید از سطح سیاسی ماجرا فراتر رفت و به سه بُعد کمتر دیده‌شده پرداخت: رسانه به‌مثابه صحنه قدرت، مکان اعتراف، و زیبایی‌شناسی تصویر.

این سه بُعد با یکدیگر شبکه‌ای از معنا می‌سازند که در آن، قدرت نه‌تنها اعمال می‌شود، بلکه خود را نمایش می‌دهد.

در واقع، اعتراف اجباری در جمهوری اسلامی دیگر صرفا ابزار بازجویی نیست، بلکه به شکلی از «هنر سیاسی و آیین رسانه‌ای قدرت» بدل شده است.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

قدرت و اعتراف؛ از زبان تا تصویر

میشل فوکو، فیلسوف و روان‌شناس فرانسوی، در پروژه «تاریخ جنسیت» می‌گوید: «در دوران مدرن، قدرت از انسان نمی‌خواهد سکوت کند، بلکه می‌خواهد سخن بگوید.»

اعتراف، در نگاه او، لحظه‌ای‌ست که فرد خود را در معرض «انضباط قدرت» قرار می‌دهد و حقیقتش نه در درون او، بلکه در زبانی است که به او تحمیل می‌شود.

در جمهوری اسلامی نیز «اعتراف» از آغاز، ابزاری برای نمایش اقتدار بوده است اما از دهه ۱۳۹۰ به بعد، شکل جدیدی به خود گرفته - شکلی تصویری، تدوین‌شده و رسانه‌ای.

در این ساختار، قدرت دیگر نیازی ندارد شکنجه را پنهان کند بلکه آن را در قالبی تمیز و نورانی، در برابر دوربین بازسازی می‌کند؛ گویی حقیقت از دل استودیو می‌جوشد نه از زیر شکنجه.

این همان چیزی است که گای دُبور، فیلسوف و نویسنده فرانسوی، در «جامعه نمایش» توصیف می‌کند: «نظام‌های مدرن اقتدارگرا، نه از راه زور، بلکه از طریق تصویر حکومت می‌کنند.»

رسانه؛ صحنه اجرای اقتدار

پخش اعترافات از صداوسیما، به‌ویژه در قالب برنامه‌هایی چون «۲۰:۳۰»، بخشی از سنت دیرینه «اعتراف نمایشی» است. این نمایش، هم بُعد نمادین دارد و هم بُعد ارتباطی: نظام با این تصویرها نه‌ تنها مخالف را تحقیر می‌کند بلکه به جامعه می‌گوید که هنوز راوی حقیقت است.

گزارش‌های نهادهای بین‌المللی نشان می‌دهند بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹، دست‌کم ۳۵۵ مورد اعتراف اجباری از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده است که این عدد، خود نشانه‌ای از نهادینه‌ شدن این ژانر رسانه‌ای است.

هر اعتراف جدید، در واقع بازتولید همان الگوی پیشین است: نمایشی از شکست فرد و پیروزی اقتدار.

در مورد موسوی نیز ساختار ویدیو از قواعد آشنای این ژانر پیروی می‌کند: تدوین دقیق، قرار دادن تصویر او در قاب ثابت و استفاده از صدای آرام همراه با مکث‌، همگی در خدمت یک هدف بودند: «القای پشیمانی».

اما همان‌گونه که فوکو می‌گوید، «حقیقتِ اعتراف، نه در گفتار فرد، بلکه در ساختاری است که گفتار را ممکن می‌کند».

در ایران، این ساختار همان صداوسیماست. رسانه‌ای که انحصار تولید و توزیع تصویر قدرت را در اختیار دارد.

از سلول تا استودیو؛ مکان اعتراف

تحول بزرگ در شیوه اجرای این اعتراف‌ها، تغییر مکان است. در دهه‌های نخست حیات جمهوری اسلامی، ویدیوها معمولا در سلول یا اتاق بازجویی ضبط می‌شدند؛ با نور زرد و دیوارهای برهنه. اما از دهه ۱۳۹۰ به بعد، مکان ضبط به استودیوهای حرفه‌ای منتقل شد.

وب‌سایت حقوق بشری سازمان مدافعان ایمنی در گزارشی مقایسه‌ای میان ایران و چین نوشت: «در هر دو کشور، اعترافات از سلول‌های تاریک به فضاهای کنترل‌شده منتقل شده‌اند، جایی میان بازجویی و تبلیغات.»

این تغییر مکان، معنایی عمیق دارد. در سلول، قدرت در خفا اعمال می‌شد. در استودیو، قدرت در ملاءعام خود را به نمایش می‌گذارد.

استودیوی صداوسیما به نوعی سلول نمادین بدل شده است: فضایی که در آن بازجویی به اجرا، و شکنجه به زیبایی‌شناسی تبدیل می‌شود.

نور سفید و پس‌زمینه خاکستری، حذف هر نشانه از مکان واقعی و طراحی صوتی حساب‌شده، همگی برای پاک‌کردن رد واقعیت‌اند.

به تعبیر جورجو آگامبن، فیلسوف و نویسنده ایتالیایی، در حالت استثنا، این فضا «منطقه تعلیق انسانیت» است؛ جایی میان زندگی و نمایش.

در مورد موسوی نیز محل ضبط دقیق اعلام نشده اما با توجه به نورپردازی و کیفیت ویدیو، به‌روشنی می‌توان گفت در استودیویی حرفه‌ای و با نظارت رسانه‌ای ضبط شده است؛ نه در شرایط اضطراری بازداشت.

زیبایی‌شناسی اعتراف؛ زبان تصویر و بدن

اگر در دهه ۱۳۶۰، چهره‌های کبود و صداهای لرزان نشانه شکنجه بودند، در اعترافات امروز، نشانه‌ها تغییر کرده‌اند و آرامش مصنوعی، نور سفید و گفتار کنترل‌شده، جایگزین شده‌اند.

تحلیل زیبایی‌شناسی این ویدیوها نشان می‌دهد که چگونه زبان دیداری قدرت ساخته می‌شود.

نور و رنگ: نور سرد از بالا، چهره را روشن می‌کند اما پس‌زمینه را در تاریکی می‌گذارد. این دوگانگی بصری، استعاره‌ای از جدایی «حقیقت» (حاکم) از «خطا» (زندانی) است.

زاویه دوربین: اغلب از بالا یا روبه‌رو گرفته می‌شود، نه در سطح چشم. این ترکیب به بیننده یادآوری می‌کند که سوژه در موقعیت فرودست است و نگاه قدرت از بالا نظارت دارد.

بدن و صدا: بدن زندانی منقبض و بی‌تحرک است؛ صدایش یکنواخت و آرام. او دیگر سوژه نیست، بلکه وسیله انتقال پیامی از پیش نوشته‌شده است. در بسیاری از موارد، واژگان تکراری‌اند: «وابسته به بیگانگان ...»، «فریب خوردم»، «پشیمانم».

این واژگان، کدهای زبان رسمی قدرت‌ هستند نه گفتار فردی.

تدوین و موسیقی: ویدیوها اغلب با موسیقی غم‌انگیز و برش‌هایی از «آشوب» یا «دشمنان خارجی» همراه می‌شوند تا «احساس گناه و تهدید» را ترکیب کنند.

در نتیجه، مخاطب نه‌تنها روایت را می‌بیند بلکه در سطح عاطفی نیز تسلیم می‌شود.

تعامل سه بُعد؛ رسانه، مکان و زیبایی‌شناسی

این سه لایه نه جدا از هم، بلکه درهم‌تنیده‌اند. رسانه، صحنه‌ای عمومی برای نمایش قدرت فراهم می‌کند؛ مکان استودیو، کنترل فضا و حذف واقعیت را ممکن می‌سازد؛ و زیبایی‌شناسی تصویر، احساس تسلیم و گناه را بازتولید می‌کند.

در نهایت، فرمول واحدی ساخته می‌شود که از دهه‌ها پیش تکرار شده: تصویر فردی تنها، در برابر نگاه قاضی ناپیدا، در اتاقی خالی، با نوری سرد و صدایی که نه از او، بلکه از قدرت برمی‌خیزد.

اما تاثیر این نمایش دیگر همانند گذشته نیست.

در دهه‌های پیش، ممکن بود جامعه روایت تلویزیون را بپذیرد اما امروز، در عصر شبکه‌های اجتماعی، هر تصویر در لحظه، ضد خود را می‌زاید. کاربران پشت صحنه را می‌شکافند، واژه‌ها را تحلیل می‌کنند و با مقایسه چهره و لحن، دروغ را برملا می‌کنند.

اعترافی که قرار بود ابزار ترس باشد، به سند رسوایی تبدیل می‌شود.

نمونه موسوی نیز همین را نشان می‌دهد: چند ساعت پس از پخش ویدیو، شبکه‌های اجتماعی پر شد از تحلیل‌های تطبیقی و در نهایت خود او روایت را پس گرفت.

این دگرگونی نشانه‌ای است از تغییر کارکرد اعتراف، از ابزار کنترل به ابزار افشا.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

بحران روایت؛ اعتراف به‌مثابه شکست قدرت

در ظاهر، اعتراف نشانه اقتدار است اما در واقع، نشانه بحران مشروعیت.

هر بار که حکومت برای تثبیت خود نیاز به اعتراف جدید پیدا می‌کند، یعنی زبان رسمی‌اش دیگر شنیده نمی‌شود. همان‌طور که دُبور می‌گوید، در جامعه نمایش، هر تصویر علیه خالقش شورش می‌کند. اعتراف اجباری در ایران نیز چنین سرنوشتی دارد: تصویری که قرار است تسلیم را نشان دهد، به گواه مقاومت تبدیل می‌شود. 

رژیم‌های اقتدارگرا برای بقا به نمایش نیاز دارند اما نمایش زمانی می‌میرد که تماشاگر از صحنه بیرون رفته باشد.

در ایران امروز، بسیاری از شهروندان به صداوسیما نه به‌عنوان رسانه، بلکه به‌عنوان تریبون تبلیغاتی نگاه می‌کنند. این یعنی نمایش قدرت، تماشاگر خود را از دست داده است.

تصویر موسوی با چشمانی خسته و نوری سرد بر صورت، شاید در نظر کارگردانان امنیتی نماد «پیروزی نظام» بود اما برای بیننده‌ای که در جهان آزاد رسانه‌ها زندگی می‌کند، آن تصویر چیز دیگری را فریاد می‌زند: شکست اقتداری که حتی برای گفتن دروغ هم به صحنه‌آرایی نیاز دارد.

خبرهای بیشتر

شنیداری