جنبش‌های اجتماعی در گذر زمان، وضع ثابت و یکسانی ندارند. مجموعه‌ای از عوامل و مولفه‌ها، نیروهای حامی و همراه یک جنبش را از خود متاثر و در گذر زمان، دچار دگرگونی می‌کنند.

به بیانی، ریزش و رویش، ویژگی و وجهی غیرقابل ‌تفکیک از جنبش‌هاست که میزان استمرار و توان و تاثیرگذاری جنبش‌ها را هم تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد.

کم نیستند جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازانی که با تعابیر مختلف توضیح می‌دهند جنبش‌های اجتماعی نیز همچون موجودات زنده از نوعی چرخه زندگی برخوردارند و مراحل گوناگون تولد و ظهور، رشد و گسترش و کاهش و افول را سپری می‌کنند.

در این روند و سیر زمانی، کمیت و کیفیت همگامی و حمایت همراهان جنبش، به‌گونه‌ای غیرقابل اغماض، دچار دگرگونی می‌شود؛ آن‌چنان‌که تداوم جنبش‌ها، نه به ماندگاری کنش‌گران نخستین که به بازسازی و توانایی جذب نیروهای جدید و به‌روز شدن خواسته‌ها پیوند می‌خورد.

این وضع و روند، سه سال پس از سر بر کشیدن جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز قابل مشاهده و ارزیابی است.

جان مهسا، بانی جنبش رهایی‌بخش

انتشار خبر کشته‌شدن مهسا امینی در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ به‌شکلی فزاینده و تصاعدی، امواجی از اعتراض خیابانی را موجب شد؛ از همان تجمع نخستین مقابل بیمارستان در تهران و گردهمایی در کردستان تا سونامی به خیابان آمدن دختران و زنان بدون روسری.

خیزشی که هرچند محور آن مخالفت با حجاب اجباری بود اما به‌گونه‌ای قابل پیش‌بینی، خیلی زود تمامیت رژیم سیاسی و شخص اول حکومت را هدف قرار داد.

جنبشی که به تعبیر یورگن هابرماس، نظریه‌پرداز انتقادی، ماهیتی رهایی‌بخش داشت و بازگرداندن آزادی و برابری به عرصه تصمیم‌گیری جمعی و مشارکت برابر و امن شهروندان را پیگیری می‌کرد.

از این زاویه، شعار «زن، زندگی، آزادی» مطالبه‌ برابری جنسیتی، حق زیست انسانی توام با کرامت و آزادی و امکان انتخاب و مشارکت برابر در حیات اجتماعی را بازتاب می‌داد.

افزون بر این، جنبش مهسا همچنین مقاومتی در برابر استثمار و استیلای زیست‌جهان به دست حکومت اقتدارگرا، سرکوبگر و ایدئولوژیک بود.

مطالبات جنبش چنان انسانی و عینی و ضروری بود که موجب همبستگی بی‌سابقه‌ای میان گروه‌های مختلف اجتماعی شد.

جدای از شمار معنادار زنان و جوانان و نوجوانان، کم نبودند هنرمندان، ورزشکاران، معلمان، استادان و دانشجویان و نیز کارگران و بازنشستگانی که به جنبش اعتراضی پیوستند.

جان‌ باختن مهسا، دختر جوان سقزی در پایتخت، تنها نارضایتی و خشم انباشته‌شده این گروه‌های مختلف از حکومت را عریان کرد و بحران مشروعیت سیاسی، زمینه‌ گسترش سریع جنبش اعتراضی را فراهم ساخت.

جنبش «زن، زندگی، ‌آزادی»، به جنبش اجتماعی تمام‌عیاری تبدیل شد که هم به تعارض مستقیم با حاکمیت سیاسی برخاست، هم اشکال گوناگون و نوآورانه‌ای از کنش‌گری را ایجاد کرد و هم به سرعت، با شعاری مشترک، به اعتراضی فراگیر و ملی تبدیل شد. جنبشی گره‌خورده با گوهر زندگی، در گستره‌ای به وسعت ایران، بی‌اعتنا به قوم و مذهب و سن و شغل و باور و عقیده کنش‌گران و همراهانش.

جنبش مهسا همچنین تبلوری از یک جنبش ملی شد که از کردستان تا سیستان و بلوچستان، از خراسان رضوی تا آذربایجان غربی و از گیلان تا هرمزگان، شهروندان را با خواسته‌ها و هویتی مشترک، در جغرافیای ایران‌زمین گرد هم‌ آورد.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

ریزش‌های جنبش پس از سه سال

سه سال پس از تولد جنبش «زن، زندگی، آزادی»، حکومت با سرکوب گسترده، پیوسته و خشونت‌بار معترضان، آن‌ها را در ظاهر از پیگیری شعارهای رادیکال خود و بروز و ظهور خیابانی منصرف کرده است.

کشته‌شدن صدها معترض، زخمی‌ شدن شماری بیشتر و بازداشت و تشکیل پرونده قضایی برای هزاران شهروند، به اذعان خود مقام‌های ارشد قضایی، تنها وجوهی از این خشونت غیرانسانی حکومت علیه معترضان و همراهان جنبش بود.

احکام قضایی از حداقل‌هایی چون ممنوع‌الخروجی از کشور و ممنوع‌الفعالیت شدن، به‌ویژه برای هنرمندان و ورزشکاران، تا آزادی به قید وثیقه و زندان و حتی اعدام را شامل شده است.

این سرکوبگری غیرانسانی، نه تنها به‌ تدریج تبلور خیابانی جنبش را منتفی کرد، بلکه در کنار دیگر عوامل و دلایل، موجی از ناامیدی از همراهی، و انزوا و ناامیدی و حتی مهاجرت از کشور ایجاد کرد.

از منظر هابرماس، ریزش بدنه جنبش‌ دور از انتظار نبود. قدرت نظامی و امنیتی و دستگاه سرکوب، فضای عمومی را بست و امکان کنش ارتباطی آزاد و امن در سپهر عمومی را با خشونت سخت‌افزاری در خیابان و هم‌زمان انسداد اینترنت و فیلتر کردن رسانه‌های اجتماعی، محدود کرد.

ارعاب و خشونت غیرانسانی، هزینه‌ مشارکت خیابانی شهروندان را بالا برد و معترضان را به عقب‌نشینی از اقدام جمعی و خیابانی واداشت.

هم‌زمان، فرسودگی و خستگی اجتماعی متاثر از سرکوب، فقدان سازمان‌های موید و جمعیت‌های امدادرسان و نیز محقق نشدن مطالبات حداکثری به پراکندگی جمعیت منجر شد.

[@portabletext/react] Unknown block type "inlinecontent", specify a component for it in the `components.types` prop

جنبش سه ساله: رویش‌ها

پا‌به‌پای ریزش از بدنه حامی و همراه جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سه سال گذشته و عقب‌نشینی جنبش‌ در سطح خیابانی، از منظر هابرماس، جنبش در سطح فرهنگی و ارتباطی، رویش‌هایی جدید داشته است.

صرف‌نظر از این‌که به شکلی فزاینده، چشم شهروندان در نقاط مختلف کشور، به دیدن زنان با پوشش اختیاری عادت کرده است، شعارها و نمادهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» همچنان در زندگی روزمره، عرصه‌های مختلف هنر، از جمله نقاشی، موسیقی و هنرهای تجسمی و رسانه‌های اجتماعی، بازنشر و بازتولید گفتمانی می‌شوند.

نیم‌نگاهی به آثار سینمایی خلق‌ شده در دو سال گذشته، آشکار می‌کند که فراتر از تولیدات علنی، چه موجی از تولید مستقل یا به تعبیری، زیرزمینی به‌راه افتاده که بی‌اعتنا به قوانین جمهوری اسلامی، خواسته‌های جامعه و به‌ویژه مطالبات و شعارهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» را بازتاب می‌دهد یا تبیین و پیگیری می‌کند.

فیلم‌های «کیک محبوب من» از مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها، «دانه انجیر معابد» از محمد رسول‌اف و «یک تصادف ساده» از جعفر پناهی، تنها سه شاهد مشهورند. فیلم‌هایی که به نقد ساختار سلطه و سرکوب پرداخته‌اند و الهام‌بخش تغییر و گذار شده‌اند.

جدای از این‌ها، شواهد میدانی پرشمار در ایران، از گسترش زیست‌جهان و تغییر هنجارها و نگرش‌های اجتماعی نسبت به زنان، آزادی‌های فردی و حقوق مدنی و اساسی در تعاملات و زندگی روزمره خبر می‌دهند.

تغییراتی که معنا و زبان مشترکی آفریده و خود موجب خلق هنجارهای جدید و پالایش ارزش‌های پیشین و سنتی، در متن جامعه مذهبی و ذیل استبداد دینی، شده و خواهد شد.

جنبش مهسا، هویتی را در ذهن جامعه و به‌ویژه نسل جوان و نوجوان کشور ثبت کرده و فرهنگی را آفریده که به‌مثابه سرمایه اجتماعی، در بزنگاه گذار به دموکراسی، مددرسان و موثر خواهد بود. آنچنان‌ که جنبش سبز با باز کردن پای معترضان انتخابات ۱۳۸۸ به خیابان، بعدتر و از جمله در آبان ۱۳۹۸ روح و جوهر اعتراض خیابانی خود را بار دیگر و به شکلی متفاوت، عریان و متبلور کرد.

مطالبه‌ پوشش اختیاری و نافرمانی مدنی و ستیز با تحمیل حجاب اجباری، نه تنها به یمن جنبش «زن، زندگی، آزادی»، از سطح زنان به کل جامعه گسترش یافته، بلکه همراهان جدیدی به‌ویژه از دو طیف مذهبی جامعه و حامیان پیشین حکومت یافته است.

پرشمارند شهروندان دین‌باوری که متاثر از جنبش مهسا، تسامح و مدارا و تعامل متفاوتی با شهروندان غیرمذهبی پیشه کرده‌‌اند. همچنان‌که کم نبوده‌اند شهروندانی که با مشاهده سرکوبگری و خشونت حکومت علیه دختران و زنان در خیابان، با ایدئولوژی مسلط و استبداد دینی، مرزبندی و از همراهی با رژیم صرف‌نظر کرده‌اند.

هزاران هزار زن و دختری که هر روز در ایران، بی‌اعتنا به حجاب اجباری پا به خیابان می‌گذارند و هزاران هزار مردی که با احترام به حقوق انسانی و مدنی زنان، حریم‌های انسانی را پاس می‌دارند، جملگی از تکثیر هنجار و هویت و رویش در جنبش «زن، زندگی، آزادی» گزارش می‌دهند.

شهروندانی که در متن زندگی روزمره و در میدان ستیز با تبعیض جنسیتی، نابرابری، سلطه و سرکوب، همچنان با نافرمانی مدنی، فعال و حاضرند و در سپهر عمومی، ارزش‌هایی متفاوت با ارزش‌های حکومت ولایت فقیه را تکثیر و تبلیغ می‌کنند.

ایران پس از جان‌باختن مهسا امینی پا به مداری گذاشته که اقتدار و هژمونی جمهوری اسلامی را به‌گونه‌ای فزاینده به چالش کشیده و دچار بحران کرده است. وضعیتی که بعید است خروجی و مابه‌ازایی جز گذار به دموکراسی داشته باشد.

خبرهای بیشتر

شنیداری