تحلیل

ایران‌اینترنشنال؛ خوب، بد، زشت

جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۲۰

طاها پارسا در یادداشتی در سایت زیتون به حملات سازمان‌یافته اخیر به ایران‌اینترنشنال پرداخته است و ضمن نقد عملکرد این رسانه، خطاهای راهبردی کسانی را گوشزد کرده که آگاهانه یا ناآگاهانه سیاست جمهوری اسلامی برای سرکوب و سانسور هرچه بیشتر را تقویت می‌کنند.

این یادداشت عینا و بی هیچ دخل و تصرفی در اینجا منتشر می‌شود:

طاها پارسا: بیانیه‌ی اخیر گروهی از فعالان سیاسی و رسانه‌ای در تحریم شبکه ایران‌اینترنشنال، واکنشی صریح به پوشش این رسانه در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسراییل بود. این بیانیه‌ با امضای بیش از ۴۵۰ نفر منتشر شد و آن‌ها از اهالی رسانه خواستند هرگونه همکاری را حتی در حد مصاحبه یا یادداشت با ایران اینترنشنال متوقف کنند، چون: «ایران اینترنشنال در راستای ایران‌ویران‌گری به ابزاری در دست پروژه‌های جنگ روانی دشمنان ایران بدل شده‌» و «از آغاز فعالیت خود نقش فعالی در جنگ روانی راست افراطی علیه ایران ایفا کرده و امروز دست در دست متجاوزان به وطن دارد».

به باور من- که بیش از ۲۰ سال است با رسانه «سر» و «کار» دارم- این بیانیه محل نقد جدی است. در این یادداشت دلایلم را فاش می‌گویم؛ به همراه نگاهم به ایران‌اینترنشنال.

۱-مخاطب رسانه را باید جدی گرفت؛ از قضا سرکنگبین صفرا فزود!

در این بیانیه، بینندگان ایران‌اینترنشنال نه به‌عنوان سوژه‌ی مستقل و فعال، بلکه به‌عنوان قربانی جنگِ روانی/شناختی تصویر شده‌اند. این یک برداشت کلاسیک و منسوخ از «مخاطبِ رسانه» است. با این صورت‌بندی، بیانیه به‌شکلی پدرسالارانه، مردم را نادان و ساده‌لوح فرض می‌کند و می‌گوید: ما روشنفکران تصمیم می‌گیریم کدام رسانه مشروع است و شما با آن همکاری نکنید.
اما سواد رسانه‌ایِ [مدرن] می‌گوید: مخاطبْ رسانه را تحلیل می‌کند، انتخاب می‌کند، و حتی از آن به‌نفع خودش استفاده می‌کند. مخاطب مفسر و معناپردازی فعال است.

بیانیه با لحنی مطلق می‌گوید ایران‌اینترنشنال «ابزار دشمن» است، اما هیچ اشاره‌ای به این نمی‌کند که: چرا میلیون‌ها ایرانی هر روز این رسانه را دنبال می‌کنند؟ در سواد سیاسی، مشروعیت فقط از بالا نمی‌آید. رسانه‌ای که میلیون‌ها مخاطب دارد، حتی اگر سوگیری داشته باشد، دارای مشروعیت اجتماعی نسبی است. نادیده‌گرفتن این مشروعیت، یعنی نادیده‌گرفتن مردم به‌عنوان کنشگران سیاسی مستقل. یا بدتر از آن دشمن‌انگاری میلیون‌ها مخاطب ایرانی رسانه!

خوانندگان بیانیه می‌توانند سوالات ساده و روشنی بپرسند: چرا میلیون‌ها ایرانی ایران‌اینترنشنال را دنبال می‌کنند؟ آیا آنها فریب‌خورده‌اند؟ ناآگاه‌اند؟ آیا آنها ابزار دشمن‌اند؟ سوالاتی که پاسخ‌شان آشکارا «نه» است. اما این پاسخ از سوی نویسندگان بیانیه نادیده گرفته شده. این‌جاست سرکنگبین صفرا می‌افزاید: نویسندگان بیانیه می‌خواهند با تحریم ایران‌اینترنشنال اعتماد مردم را حفظ کنند، اما با تحقیر انتخاب رسانه‌ای‌شان، دقیقاً همان اعتماد را تخریب می‌کنند. تحریمِ یک رسانه‌ی محبوب، -مخصوصا بدون جایگزین‌سازی روایی- نه تنها کنترل قدرت را بازپخش نمی‌کند، بلکه آن رسانه را به موقعیتی مقاومت‌زا و مشروع‌تر در چشم مخاطب تبدیل می‌کند.

۲- امنیتی‌سازی حوزه عمومی؛ رسانه «پایگاه دشمن»؛ چاه‌کن در بیخ چاه!

سوگیری رسانه‌ای هم بخشی از آزادی بیان و عوارض آن است. وقتی یک بازیگر (مثلاً دولت یا ائتلافی از روشنفکران) امری را به‌عنوان «تهدید امنیتی» معرفی می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که اقدامات فوق‌العاده (مانند طرد رسانه، تعلیق نقد یا تحریم گفت‌وگو) را بپذیرد، او وارد فرآیند امنیت‌سازی و محدودسازی آزادی بیان شده است. در بیانیه مذکور، ایران‌اینترنشنال نه به‌عنوان یک رسانه یا کنشگر اطلاعاتی، بلکه به‌عنوان همکارِ دشمنِ واقعی تعریف می‌شود. در نتیجه، حوزه عمومی دیگر جای نقد نیست، بلکه میدان جبهه‌بندی است.

بسیاری از امضاء‌کنندگان بیانیه در مقاطعی از فعالیت حرفه‌ای خود قربانی امنیتی‌سازی حوزه عمومی شده‌اند و متهم به حضور در «پایگاه دشمن». خبرگزاری فارس یک روز بعد انتشار بیانیه نوشت: خبرنگاران، مجریان و کارکنان ایرانی شبکه‌ی تلویزیونی ایران‌اینترنشنال، در صورت تصویب مجلس، قانونا حکم جاسوس [اعدام] خواهند داشت.

آگامبن هم در نظریه‌ی «وضعیت استثنایی» نشان می‌دهد که حکومت‌ها چگونه با فراخوان به شرایط اضطراری، قواعد عادی نقد، آزادی و تفکر را تعلیق می‌کنند. بیانیه تحریم-بی‌آن‌که از حاکمیت رسمی دفاع کند- با همان منطق عمل می‌کند: چون دشمن واقعی است، نقدِ رسانه نیز باید جایش را به تحریم بدهد.

۳-برداشت کلاسیک و تک‌بعدی از مفهوم امنیت
بیانیه برداشتی کلاسیک و تک‌بعدی از امنیت دارد؛ گویی امنیت فقط نظامی است و تهدید تنها بیرونی است. حال آن‌که امنیت یک فرآیند گفتمانی است و تهدید، صرفا بیرونی و عینی نیست. تهدید فقط حمله نمی‌کند، بلکه ساخته می‌شود. امنیت، فقط حفاظت از مرز نیست؛ اعتماد عمومی هم بخشی از امنیت است. تهدیدِ اصلی، فقدان مشروعیت است؛ تهدید پیشینی، بحران روایت است.

بیانیه، با ساده‌سازی دشمن/ما، دقیقاً -و البته ناخواسته- همان کاری را می‌کند که گفتمان رسمی جمهوری اسلامی انجام می‌دهد.«بعضی مطبوعات پایگاه دشمن‌ شده‌اند». نویسندگان بیانیه همه چیز را به جنگ خارجی تقلیل می‌دهند تا از پاسخ‌گویی به بحران درونی بگریزندو ناخودآگاه در نقش«قاضی مرتضوی» ظاهر شوند. فوکو می‌گوید قدرت نه صرفاً در سرکوب، بلکه در تولید هنجار و معنا از طریق نهادها و گفتمان‌ها عمل می‌کند، یعنی تحریم رسانه‌های منتقد/متفاوت/ناهمسو بدون تحلیل سازوکارهای مشروعیت‌سازی آن، صرفاً تکرار منطق قدرت رسمی در شکل اپوزیسیونی آن است.

۴- «ایران/دشمن» یا «روایت/واقعیت»؛ در ستایش صورت مسئله

نویسندگان بیانیه فرمول ساده‌ای دارند: «ایران‌اینترنشنال + دشمن خارجی = تهدید علیه وطن». این صورت‌بندی ساده‌سازی شده، اساساً امکان پرسشگری درباره سیاست‌های دفاعی، رسانه‌ای، یا مشروعیت داخلی را از بین می‌برد. سادگی همسایه‌ی بلاهت و دشمن اندیشه است.

وقتی با رسانه طرفیم و رسانه به‌عنوان ابزار روایت‌سازیِ قدرت عمل می‌کند، تضاد اصلی نه الزاماً با دشمن خارجی، بلکه بین روایت مسلط و روایت حذف‌شده است. در این صورت‌بندی: «مسئله» رسانه نیست، بلکه ساختار قدرتی است که مانع تولید روایت مستقل شده است. در غیابِ یک روایت مستقل چه کسی تشخیص می‌دهد که «دشمن کیست»؟ چه کسی می‌تواند تشخیص دهد که دشمن کیست؟

به بیانی‌دیگر: این بیانیه صورت‌مسئله را از «بحران رسانه‌ای ناشی از فقدان مشروعیت و انسداد رسانه‌ای» به «دشمن خارجی و جنگ روانی» تغییر داده‌ است. از دید نویسندگان بیانیه، مسئله این است: ایران تحت تهاجم نظامی خارجی است؛ در چنین وضعیتی، رسانه‌ای که به تضعیف انسجام روانی جامعه کمک می‌کند، عملاً با مهاجم همراه است؛ پس باید طرد شود.

اما مسأله، فقط یک رسانه نیست؛ بلکه ساختار تولید معنا در جامعه است. این تفاوت در تعریف، به‌ظاهر اختلافی سیاسی‌ست؛ اما در عمق، نزاعی فلسفی و معرفتی و بسیار پیچیده است. اگر مردم به رسانه‌ای غیررسمی روی می‌آورند، ریشه در انسداد رسانه‌ای، سقوط اعتماد عمومی، و بحران روایت رسمی دارد. خلأ روایت مانند خلأ قدرت است: فوراً با بدترین گزینه‌ها پُر می‌شود. اگر در خلاء قدرت ممکن است ایران یا هر کشور دیگری به‌سوی‌ فروپاشی و ویرانی برود، در خلاء روایت هم اتفاق بهتری برای امنیت و روان مخاطب اتفاق نخواهد افتاد.
خلأ روایت، مانند خلأ قدرت، ناپایدار و خطرخیز است؛ قدرت همیشه با روایت همراه است و «آن‌جا که روایت از میان می‌رود، دیگران برای پر کردن آن صف می‌کشند—نه لزوماً با حقیقت»، گاه با ساده‌سازی یا افراطی‌گری. اگر در خلأ قدرت، ساختار سیاسی ممکن است دچار فروپاشی یا مداخله شود، در خلأ روایت، ذهن جمعی آسیب‌پذیر می‌شود: نه فقط در برابر اطلاعات نادرست، بلکه در برابر بی‌اعتمادی فراگیر. از این‌رو، تحریم رسانه‌هایی که روایتی متفاوت ارائه می‌دهند -مخصوصا اگر بدون جایگزین‌سازی باشد-نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه خطر خلأ روایی را تشدید می‌کند. و مسئول این خلأ، صرفاً آن رسانه نیست؛ بلکه کسانی هستند که امکان گفت‌وگو و شنیدن روایت‌های مختلف را از بین برده‌اند.

۵- علیه بی‌طرفی؛ علیه بی‌طرفی در جنگ؛ در ستایش انصاف

در جهانی که پاسخ‌ها آماده‌اند، شجاعت واقعی، نه در موضع‌گیری و بی‌طرفی، بلکه در بازنویسی جسورانه‌ی صورت‌مسئله نهفته است. من نمی‌گویم بی‌طرف بمانیم. من می‌گویم درست بفهمیم کجا ایستاده‌ایم. بی‌طرف نه! منصف باشیم. ایرانی‌هایی که در جنگ ۱۲ روزه کشته شدند اولین ایرانی‌هایی نبودند که به ناحق کشته شدند. روشنفکر، و روزنامه‌نگار، در موقعیت وفاداری به حقیقت و جان آدمی است، نه به قدرت؛ حتی قدرت در لباس «میهن‌دوستی». ایران‌اینترنشنال باید نقد شود، شدیدتر از همیشه—اما نه از جایگاه قدرت، بلکه از جایگاه حرفه‌ای، تحلیلی، و مستقل. امنیت از انسداد نمی‌آید، از شفافیت و تفکیک روایت‌ها می‌آید.

ما نه در یک میدان دوگانه‌ی ساده «جنگ نظامی/جنگ رسانه‌ای» هستیم، و نه رسانه‌ای مثل ایران‌اینترنشنال صرفاً تریبون دشمن است. در «این‌جا» مسئله این نیست که چه کسی حمله کرده، مسئله این است که چرا این رسانه توانسته میلیون‌ها مخاطب ایرانی جذب کند؟ بی‌اعتمادی گسترده به رسانه‌های رسمی، انسداد درونی روایت، و فقدان گفت‌وگوی آزاد، همه باعث شده‌اند که بخشی از مردم این رسانه را جایگزین رسانه داخلی بدانند. نادیده گرفتن مخاطب، تحقیر شعور عمومی و تحریم رسانه بدون تحلیل، بازتولید همان منطق حاکمیت اقتدارگراست—ولو به اسم وطن‌دوستی. اگر حکومت در عملکرد دفاعی، دیپلماسی یا روایت‌سازی خود خطا کند یا دچار فساد امنیتی و تحلیل اشتباه شود یا دشمن‌پردازی و دشمن‌سازی کند، و نقدی مؤثر در کار نباشد، چه کسی هزینه آن را خواهد داد؟

۶- ایران‌اینترنشنال: خوب‌،بد، زشت

نوشتن این متن کار ساده‌ای نبود. در این فضای دو قطبی و جنگی منصف‌ماندن از همیشه سخت‌تر است.

من هیچ‌گاه با ایران‌اینترنشنال حتی در حد یک یادداشت و یک مصاحبه هم همکاری نداشته‌ام گرچه چندین نفر از همکارانم به ایران‌اینترنشنال پیوسته‌اند. ایران‌اینترنشنال -به‌داوری من به‌عنوان کسی که بیش از ۲۰ سال با رسانه «سر» و «کار» دارم- آشکارا سوگیری دارد.

پیش‌تر در دفاع از جایگاه رسانه‌ای ایران‌اینترنشنال و در نقد بیانیه گفتم: سوگیری رسانه بخشی از آزادی بیان است. حالا همین گزاره را به خدمت می‌گیرم تا بگویم که سوگیری رسانه‌ای می‌تواند در دراز مدت به آزادی بیان و اعتماد عمومی خیانت کند.

در ایران‌اینترنشنال مجری‌ها در برنامه‌های گفت‌وگو-محور اطلاعات را به‌شکل گزینشی و ناقص و گاه تحریف‌شده به مخاطب ارائه می‌دهند. مثلا پوریا زراعتی، مهدوی‌آزاد و مراد ویسی در انتخاب میهمان و یا استفاده از جایگاه غالبا منصف و حرفه‌‌ای نیستند و می‌خواهند به افکار عمومی جهت دهند. اجراهای نیوشا صارمی (و تیم تولیدی آن بخش خبری) و فرداد فرحزاد حرفه‌ای‌تر است. کارشناسان و گزارش‌‌گران منصف و حرفه‌ای هم کم ندارد. به همین سبب: ایران‌اینترنشنال ملغمه‌ای از پروپاگاندا و رسانه است. ملغمه‌ای از خوب، بد و البته زشت!

از خوب و بدش که بگذریم، زشتی ایران‌اینترنشنال در ارائه و اجراهای غیر حرفه‌ای نیست بلکه لحظه‌ای است که حقیقت را به خدمت دروغ در می‌آورد؛ جایی که رسانه در خدمت پروپاگاندا قرار می‌گیرد و تلاش برخی از همکاران آن برای ارائه‌ی گزارش‌های حرفه‌ای و خبررسانی بی‌طرفانه خدمتگزار مجریان و سیاست‌گذاران می‌شود.

زشتی ایران‌اینترنشنال ایجاد «خطای تحلیلی» در جامعه‌ی هدف است. این رسانه خواسته یا ناخواسته در مقاطع مختلف و بزنگاه‌های حساس کاری کرد که مخاطب ارتباطش را با واقعیت و قدرت تشخیص حقیقت را هم از دست بدهد. اگر مخاطبان میلیونی و تأثیرگذاری ایران‌اینترنشنال در افکار عمومی معترفیم باید به تاثیر و نقش او در شکست اعتراضات و جنبش‌های اجتماعی اخیر هم معترف باشیم. اگر اصل تاثیرگذاری را بپذیریم، قاعدتا باید در شکست هم آن را بپذیریم. با کمی اغماض و افراط سریال چرنوبیل از این نکته‌ی طلایی پرده برداشته: «بزرگ‌ترین هزینه‌ی دروغ این نیست که شاید ما دروغ را با حقیقت اشتباه بگیریم. خطر اصلی اینجاست که اگر زیاد دروغ بشنویم بعد دیگر قادر نیستیم که اصلا حقیقت را تشخیص بدهیم».

اینترنشنال برای من نه منبع خبر است نه منبع تحلیل! چون: پرداخت دستمزدهای آن فراتر از تعرفه‌های رایج حرفه‌ای است و کیست که نداند این «نامعادله» چه آفت بزرگی در حرفه، بازار رقابت و برای تولید هر نوع کالاست. به‌همین خاطر من مشتری آن نیستم چون به قیمت تمام‌شده، به ماهیتِ این کالا -به‌سان ماهیت کالاهای ممنوعه- اشکال حرفه‌ای و اقتصادی دارم. به تحلیل من بودجه ایران‌اینترنشنال بخشی از هزینه‌کرد یک بودجه دفاعی/جنگی است نه یک سرمایه‌گذاری شخصی برای سود‌دهی و این تحلیل مرا در انتخاب مرغوبیت کالای آن دچار تردید می‌کند. روی هیچ ماشینی نباید موتور جت‌جنگی گذاشت، چون از کنترل خارج می‌شود.

در آخر -و از سرِ درد و غصه- به نویسندگان و امضاء‌کنندگان بیانیه هم یادآوری می‌کنم پایان پرغصه و دردناکِ ابراهیم نبوی را… یکی از تاثیرگذارترین و بزرگترین روزنامه‌نگاران و ادیبان و طنزپردازان معاصر، که در ایران‌دوستی او تردیدی نمی‌توان داشت، از «بیکاری» و بی‌پولی جان داد. اگر همین ۴۵۰ نفر دایره‌المعارف طنز نبوی را می‌خریدند، به احتمال زیاد سرنوشت متفاوتی در انتظار او بود و این روزها در دفاع از ایران با جان و دل قلم می‌زد. از او گذشت، حالا به نویسندگان‌ بیانیه که دغدغه وطن و رسانه دارند، پیشنهاد می‌کنم -اگر برای خود اعتبار اجتماعی قائل‌اند- به‌جای نوشتن بیانیه و تحریم رسانه که خطاهای بنیادی ان را برشمردم، هر کدام یک سرمایه‌گذار معمولی پیدا کنند که ماهی ۱۰۰۰ دلار کمک کند، خودشان هم ۲۰ درصد درآمد ماهیانه‌شان را کنار بگذارند. با این پول می‌توانند یک رسانه معتبر با استانداردهای جهانی و مستقل و ایرانی بسازند و حقیقت را روایت‌کنند. «وطن» به این روایت، به این رسانه نیاز دارد.

خبرهای بیشتر

شنیداری